سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( جمعه 90/6/11 :: ساعت 5:57 عصر)


تو که راحت توهین می کنی به اسوه ی غیرت

مگر نمی دانی که آقایمان روی عمویشان حساس است؟

وای بر تو ...




ساقی رضوان ( پنج شنبه 90/5/27 :: ساعت 10:0 عصر)


ساعتی تلاش می کنم تا دلِ بنده ی خدایی را شاد کنم

کلی مسرور می شود...

چند ساعتی می گذرد

و بنده ی خدای دیگری* دلِ من را بسیار شاد می کند

غمی که ماه ها در دل دارم را می زداید...

و چند ساعت بعد بنده ی خدای دیگری* غمی می نشاند بر دلم

بی گمان شادی ِ من بر  دلِ بنده ی خدای دیگری* نشسته است...

و بدین گونه نتیجه می گیریم که:

شادی نه از بین می رود و نه به وجود می آید بلکه از دلی به دلِ دیگر منتقل می شود...

به همین راحتی!


* این دیگری ها یکی نیستند!




ساقی رضوان ( پنج شنبه 90/5/20 :: ساعت 1:13 عصر)


تکبیرة الاحرام می گویم

و به خیال خودم دنیا و مافیهایش  را پشت سرم می اندازم

غافل ازین که هنگام برگشتِ دست به جلو

همه اش را می آورم جلوی چشمانم

و در تمام نماز، مشغولم با این دنیای دَنی!




ساقی رضوان ( یکشنبه 90/5/16 :: ساعت 10:46 صبح)


سال های فراق

مویش را سپید کرده بود

و

پشتش را اندکی خمیده...

سر انجام

وصل شد به پسرِ شهیدش...




ساقی رضوان ( جمعه 90/5/14 :: ساعت 2:44 عصر)


جان ِ دلم!

میشه بذاری خودم خسته شم؟

میشه فکر نکنی رو اعصابمی؟

میشه مطمئن باشی اگه بخوام بد و بیراه بگم به زبون میارم؟

میشه خیال نکنی مزاحمی؟

میشه بدونی نگرانتم؟

 میشه کم توهم بزنی؟

میشه نری تو لاک خودت؟

میشه کلا جای من فکر نکنی؟؟؟


پ.ن: نگران نشید... مخاطب خاص داره... به محض اینکه بخونه بر میدارم پست رو... گرچه بقیه هم میتونن به خودشون بگیرن!




ساقی رضوان ( دوشنبه 90/5/10 :: ساعت 9:26 عصر)


آز هایم

نم

کشیده،

بس

که

نماز هایم

آبکی

شده...




ساقی رضوان ( یکشنبه 90/5/2 :: ساعت 5:3 عصر)


معتقدم یکی از نعمت هایی که خدا به انسان می دهد

این است که دیگران به او اعتماد کنند و بشود گوش برای ناگفته های دیگران!

(شما بخوانید سنگ ِ صبور)

خدا را شکر تا به حال بسی بسیار گوش شده ایم!

ولی بسیار تر فجیع است وقتی چند سالی با غصه های فردی غصه بخوری و  ...

ولی وقتی در اوج شادی اش قرار می گیرد ما را انسان که هیچ ... هم حسابمان نکند...!

در این جور مواقع بعد از این که لقب بی معرفت به او می دهیم

فقط می توان بدو گفت تو خوش باش ما هم خوشیم!!




ساقی رضوان ( دوشنبه 90/4/20 :: ساعت 12:22 عصر)


آخر

غم باد

می گیرم

بس که

به باد ِ غم

گرفته می شوم...




ساقی رضوان ( یکشنبه 90/4/12 :: ساعت 11:35 صبح)


 اغلب مردها طوری هستند که حد و حدود رابطه‌شان با خانم‌ها را خود ماها باید مشخص کنیم. خیلی‌شان اگر دست خودشان باشد، رابطه را بی‌حد و مرز تصور می‌کنند.

برخورد ما، حرف زدن ما و رفتار خود ماست که به آن‌ها نشان می‌دهد چطوری باید با ما رفتار کنند و تا کجا اجازه ی پسرخاله شدن دارند. این برخورد و رفتار که می‌گویم، از نحوه ی راه رفتن و لباس پوشیدن‌مان تا حرف زدن و کلمه‌هایی که استفاده می‌کنیم و نگاه‌ها و لبخندهای‌مان؛ همه را شامل می‌شود.

تصور کنید هر کدام از ما در اطراف‌مان یک محدوده شخصی، یک فضای سبز، یک حیاط خلوت داشته باشیم که دورش را حصار کشیده‌ایم و درش را فقط به روی کسانی که خودمان تشخیص می‌دهیم باز می‌کنیم؛ روی محارم، ولی حتی نه همه محارم.

حیاط خلوت بعضی از ماها، خیلی وسیع‌ است و حیاط خلوت بعضی‌مان کوچک‌تر است. آن‌هایی که محدوده شخصی بزرگ‌تری را برای خودشان حصارکشی کرده‌اند، عملاً فاصله میان خودشان و آدم‌های آن طرف حصار را زیادتر کرده‌اند و انگار خط قرمز ضخیم‌تری کشیده‌اند. و آن‌هایی که حیاط خلوت‌شان را کوچک گرفته‌اند، فاصله‌شان با آدم‌های آن طرف حصار، با فاصله‌ای که از آدم‌های داخل حیاط خلوت‌شان دارند، عملاً فرق زیادی ندارد.


مرزبندی

حالا این مرزبندی بر چه اساسی انجام می‌شود؟ دقیقا بر اساس رفتاری که داریم. رنگ و نوع پوششی که داریم، نحوه نگاه کردن‌مان، کلمه‌هایی که استفاده می‌کنیم؛ هر کدام حاوی پیامی است که به مرد نشان می‌دهد محدوده شخصی و خط قرمزی که برایش داریم تعریف می‌کنیم، کجاست. بنابراین محدوده فضای شخصی ما با توجه به رفتارمان، ممکن است کم و زیاد شود.

وقار و متانت در راه رفتن، آرامش و جدیت [و نه خشونت] در حرف زدن، و سنگینی در پوشش، ابهتی به‌مان می‌دهد که به مردها کمتر جرئت جلو آمدن و عبور از خط قرمز را می‌دهد. به عبارتی آن محدوده شخصی‌مان را چنان وسیع می‌کند که عابرین کلاً بی‌خیال تلاش برای ورود به منطقه ممنوعه می‌شوند!


«تو» نه؛ «شما»!

یکی از ساده‌ترین چیزهایی که می‌تواند حصار فضای شخصی‌مان را بشکند و با سرعت زیادی خط قرمزها را یکی‌یکی و از پی ِ هم از بین ببرد، مفرد کردن فعل‌ها و ضمایر جمع است. یعنی وقتی که «شما» تبدیل بشود به «تو».

به نظر تغییر ساده و بی‌اهمیتی می‌آید، اما در عمل، اجازه «تو» گفتن، یعنی اجازه بیش از پیش خودمانی شدن؛ یعنی باز کردن درب حیاط‌مان به روی مخاطبِ پشت حصار. همین امر ساده، محدوده ورود ممنوع ِ فضای شخصی‌مان را می‌شکند و ابهت دخترانه‌مان را در هم می‌ریزد و طوری سریع عمل می‌کند که بعد از آن، شنیدن هر حرفی نباید دور از انتظارمان باشد.


رفتار مردها، بازتاب رفتار زن‌ها

نکته جالب توجه، تفاوت رفتار یک شخصیت مذکر با این دو دسته خانم است. کسی که با خانم‌های دسته اول -که خط قرمزهای پررنگ‌تری دارند- در نهایت احترام و احتیاط برخورد می‌کند، با خانم‌های دسته دوم بدون هیچ احساس گناهی جور دیگری رفتار می‌کند.

شاید بعضی‌ها تفاوت رفتار آقایان را منحصر به شخصیت هر مردی بدانند. یعنی به نظر آن‌ها یک مرد ممکن است در برخورد با خانم‌ها جوانب احتیاط را رعایت کند و یکی دیگر ترجیح بدهد راحت برخورد کند. اما توجه به آدم‌ها نشان می‌دهد که بخش زیادی از تفاوت رفتاری مردها از نحوه رفتار خود خانم‌ها نشئت می‌گیرد.

در همین فضای مجازی اگر نگاهی به شبکه‌های اجتماعی بیندازیم، تفاوت عکس‌العمل آقایان را در برخورد با دختری که خط قرمزهایش پررنگ‌تر است و وقارش در نوشتن و حرف زدن بیشتر است، با کسی که محدوده ممنوعه خیلی کوچک‌تری دارد و همه را به حیاط خلوت‌ش راه می‌دهد، به وضوح قابل تشخیص است. آدم‌های دسته دوم، خواسته یا ناخواسته، افراد بیشتری را به محدوده خودشان جذب می‌کنند.

این موضوع حتی در بین مردهای مذهبی هم -متأسفانه- به وضوح دیده می‌شود. مذهبی‌هایی که با خانم‌های دسته اول با نهایت احترام برخورد می‌کنند و نسبت به خط قرمزهای آن‌ها محتاط ‌اند، در برخورد با خانم‌های دسته دوم، به راحتی از قواعدی که آن‌ها برایشان تعریف می‌کنند پیروی می‌کنند. در حالی که همان‌طور که از خانم‌های مذهبی انتظار می‌رود بنا بر اصول دینی رفتار کنند، از آقایان مذهبی هم انتظار می‌رود حریم‌ها را رعایت کنند و در هر شرایطی بر اساس اصول اسلامی از محرمات و مکروهات فاصله بگیرند.


طیف خواسته‌های سیری‌ناپذیر مردها

شاید اگر بدانیم که هوس مردها سیری‌ناپذیر است و طیف چیزهایی که آن‌ها را ارضا می‌کند، طیف وسیعی از رفتار و حرکات است، بیشتر مراقب خودمان خواهیم بود. اگر بدانیم که قوه تخیل مردها و تصویر ذهنی‌شان قوی است، و اگر بدانیم که بعضاً با حرف زدن ِ ساده، یا حتی صرفاً با نفس کشیدن در یک فضای مشترک ارضا می‌شوند، بیشتر دقت می‌کنیم و کمتر در مواقع غیرضروری باهاشان روبرو می‌شویم. یا حتی خیلی از ملاقات‌های به ظاهر ضروری را غیرضروری تشخیص می‌دهیم.

این‌ها که می‌گویم، مربوط به طبیعت مرد است نه مذهب و شرایط او. چیزی نیست که آدم بتواند یک طیف خاص از مردها را -مثلاً مردهای متأهل یا مذهبی را- از آن استثنا کند. این یک چیز طبیعی است که مذهبی و غیرمذهبی نمی‌شناسد. همان پسرهای خوب مذهبی هم -گرچه دست از پا خطا نکنند- ممکن است در ذهن‌شان چنین مشغولیت‌هایی داشته باشند.


مواظب سوءتفاهمات باشیم

اما گاهی در عین حال که مواظب رفتارمان هستیم، ممکن است سوء تفاهم‌هایی پیش بیاید که طرف مقابل احساس کند رفتار یا صحبتی خاص از طرف ما، به معنای چراغ سبز است و اجازه ورود. این جور وقت‌ها باید به سرعت و با درایت، سوء تفاهم را به بهترین شکل رفع کرد. در وقت رفع سوء تفاهم، باید جدی بود و خجالت را کنار گذاشت. اغلب مواقع، اگر زود اقدام کنیم، یک تذکر کوتاه می‌تواند کارگر باشد.

در هر حال حیاط هر چه بزرگ‌تر؛ باشکوه‌تر، دست نیافتنی‌تر، رمزآلودتر و پاک‌تر…


پ.ن: این پست دقیقا از  چرا بعضی‌ها زود پسرخاله می‌شوند؟ کپی شده! دغدغه ی همیشگیه من توی محیط مجازی در ارتباط با آقایون (چون توی محیط حقیقی خیلی مرتبط نبودم باهاشون) همین حرفاست! که کوثر خیـــــــــــــــلی ماهرانه به زبونش آورده... ازش ممنونم...


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...




ساقی رضوان ( جمعه 90/4/10 :: ساعت 11:29 صبح)


چای دارچین

مینوشم

تا

طعمِ تلخ ِ

این

دار

 را

از دهانم

بچینم...




<   <<   6   7   8   9      >


سفارش تبلیغ
صبا ویژن