انقدر سخت نگير...
همونايي که تو اونجوري ديدي شون انقدر لياقت داشتن که شب قدر بيدار باشن و انقدر آدم بودن که پاشن بيان گلزار شهدا...
مي دوني بعضيا شب قدر چه گناه هايي که نمي کنن و بعضيا اصلا بيدار نمي مونن و به خودشون سختي نميدن. بعضيا يه ذره راه مجلس دور بشه حالشو ندارن که برن. اگر مسجد محلشون تو کوچه شون برنامه داشت ميرن وگرنه هيچ جا نميرن و بعضا مي خوابن
انقدر سخت نگير که خدا همونا رو هم نگاه مي کنه
و شهدا طلبيده بودنشون...
از کجا مي دوني که سرنوشت من و تو بهتر باشه اين شبها يا اونها؟؟
شايد اونا رو زودتر بخرن و من و تو هنوز اندر خم يک کوچه بمونيم....
التماس دعا
بقيه تو خصوصي
تو غرب تهران هيج جايي نيست که مايه ي ارامش باشه
به نظر من
نمي دونم شايد
من داييم شهيد شدن
ولي تو قزوينم و سالي دو سه بار اونجاييم
امسال سال تحويل اونجا بودم جاتون خالي
عشق کردم
عشق
ولي مي دنيد گلزار شهدا چقدر دوره
من آخه چه جوري بيام
نمي دونم
شما مهربونيد
خوش به حالتون که اينقدر مي رين گلزار شهدا. . .
خوش به حالتون
البته به جز اين مورد آخر
مي دونم خيلي سوز داره خيلي
خدا اين وبلاگو از ما نگيره
يعني چي براي شب قدر اومده بودن اونجا؟؟؟؟؟
دليلي نبايد داشته باش بجز اين
اگر هم براي شب قدر و مراسم اومده بودن پس خنده و پيک نيک شون از چي بود
عمه ساقي اينقدر حرص نخور . . .
دل خون من يا شما. . .
ناراحتي چه فايده اي داره
چه فايده اي
خسته شدم
خسته تر از خسته تر از خسته