سلام
اين نوشته رو سال ها پيش شنيده بودم. بعدها هرچي دنبالش گشتم پيداش نکردم. خوشحال شدم از دوباره ديدنش. ممنون!
واي ساقي خيلي قشنگ بود
خيلي
خودتم بنويس ديگه عمه ساقي
خب کجاش نوشته که با والدين مي ريم؟
من بايد برم بخوابم...
دلم واست خيلي تنگ مي شه...
تو اين مدت خيلي بهم خوش گذشت
چهارشنبه هاي مي يام نت.
خدانگهدار.
با خانواده نه........
با مدرسه مي ريم...
چرا فکر کردي با خانواده اس؟
حيف شد...موبايل ندارم....
ما صبح تا بعد از ظهر مي ريم حرم. ولي ممکنه مسئولين مدرسه نذارن پخش بشيم. نمي دونم.... ولي کاش مي شد مي اومدي همديگه رو مي ديديم...اگر فلفلم بود که بهتر....
چه قدر همه چي غم انگيزه!
پي ام هات نمي رسه ساقي.
من از پنج سالگي عينکي بودم. ربطي به کامپيوتر نداره. دست تقديره خواهر...!
حالا چه تنبل چه درسخون دلم نمي خواد برم دبيرستان...!
چون اونجا قيچي و فلفل و عبدو و اينا نداره....!
من بهم مي ياد بچه درسخون باشم؟!!!!!!!!!!!!!
مي دونم ديگه.....همش به خاطر اين عينکه.... اگر عينکي نبودم هيچ کس بهم نمي گفت درسخون....
من تنبل نيستم.... درسخون هم نيستم...