ساقی رضوان ( چهارشنبه 89/9/24 :: ساعت 9:52 عصر)
این 128 اُمین پستِ این وبلاگ است... 128 یعنی حسین... عددی که دو سال است که عاشقانه دوستش دارم! 128 اُمین که یعنی حسین، مصادف شد با شبِ عاشورا... ارباب... بدون عشقت هیچ نیستم... بدون عنایتت هیچ هم برایم زیاد است... خدا را شکر که زنده بودم محرّم را... تا با یادت سپری کنم روزها را... تا در عزایت اشک بریزم و تسلی بدهم دلِ مادرت را... فدای ِ دلش... تا یادم بماند که فدای دین شده ای... تا یادم بماند که در راه دین، حتی از طفل شیر خواره ات هم گذشتی... تا یادم بماند در عوض چه چیزهایی خدا آن همه عزت را به خودت و کربلایت و زائرانت داده است...
پ.ن: یا بُنَیَّ قتلوکَ و من الماء منعوکَ ... وای از دلِ مادر... پ.ن: اخا ادرک اخا... (دفعه های اولی که رفتم بین الحرمین همش این رو زمزمه میکردم...روضه ای بود برای خودش همین سه کلمه...) پ.ن: یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین... پ.ن: دلم هوای تو دارد، سرم هوای ضریح...چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم؟!
|