سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( چهارشنبه 90/4/8 :: ساعت 4:4 عصر)


سه سال پیش همین روزا(یعنی آخرای رجب) بود که برا اولین بار مدینه بودم...

سه سال پیش همین روزا بود که شد مالِ من...

چادر نمازم رو میگم...

خیلی دوسش دارم...

چون وقتی یادم میاد از مدینه گرفتمش تمام خاطرات شیرین همون روزا یادم میاد...

***

سه سال پیش همچین شبی آخرین شبی بود که مدینه بودم...

شب مبعث بود و شب وداع از مدینه...

آخرای شب بود...

همه چی رو بیخیال شدم و موندم حرم...

روبروی گنبد خضراء نشستم و زانوهامو بغل کردم و یه مداحی گذاشتم...

شبِ تاره جدایی... هوای گریه...

اشک بود و اشک بود و اشک...

سخت بود جدا شدن از کسی که اومده بودی تو پناهش...

سخت بود وداع با بی بی...

از بقیعم که هیچ وقت هیچی نفهمیدم:(

همون موقع یکی از بچه ها از حرم امام رضا علیه السلام مسیج داد و داغون کرد ما رو...

***

افضل اعمال امشب و فردا زیارت مولامون امیرالمومنین علیه السلام هست...

چه صفایی میکنن اونایی که مهمون مولامونن امشب...

من یه حرم پیدا کردم تو دلِ بازار...

که هر وقت میرم حس میکنم توی نجفم و دارم میرم حرم مولا...

کاش می شد فردا برم...


پ.ن: عید همگی مبارکــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: نوای وب حکایت لبیک است به یاد روز مبعث و اولین احرام...


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...






سفارش تبلیغ
صبا ویژن