سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( جمعه 91/1/11 :: ساعت 11:56 صبح)


نماز ظهر رو توی نمازخونه ی راه آهن خوندیم و از پله هاش اومدیم پایین

بوی مطبوعی به مشاممون رسید و منبعش رو دستان ز.ن یافتیم!

یک عدد سینی دستش بود با دو تا ظرف ِ سبزه

گفتیم این چیه؟؟

گفت سبزه ی عید! مامانم دو هفته س زحمت کشیده تا شده این...

مام هی میگفتیم این چیه بو میده و اینا...

خلاصه باید خیلی مودبانه با سبزه ی محترمه برخورد میکردیم

سوار قطار که شدیم کوپه پر شده بود از بوی مست کننده ش!

هی ما میگفتیم این چیه؟

جواب میومد: مامانم...

و ما مسکوت می شدیم!

گذاشتیمش بالای چمدون ها تا استراحت کنه دسترنج ِ مامانش!

از اونجایی که مامانش... ف.ج گاهی سبزه ها رو می گرفت دستش و بهشون آب معدنی می پاشید

باهاشون مهربونانه حرف می زد و حتی گاهی نوازششون هم می کرد و قربون صدقه شون می رفت تا یه موقع بهشون بر نخوره و سبز نشن!

آخرای مسیر، ز.ن رفته بود کوپه بغلی و مام مشغول کارامون بودیم

یهو از سقف دونه های ماش پاشیده شد روی سرمون!!

زمین پر شده بود از دونه...

همه هول کرده بودیم و به فکر مامانش بودیم:دی

ط.ع و ف.ج سریع همه ی دونه ها رو جمع کردن و توی دو تا ظرفا چیدن

اما هر چی گشتیم خبری از سینی نبود که نبود!!

یهو ز.ن در کوپه رو باز کرد و ما همه از ترس مونده بودیم چیکار کنیم...

دو تا ظرفا دست  ف.ج بود و ز.ن تا سبزه ها رو دید شروع کرد به قربون صدقه رفتنِ سبزه ها!!

هی من نگران بودم که مبادا بپرسه سینی کجاست!

خدا رو شکر اصلا متوجه نشد سینی نداره:دی

قطار یهو نگه داشت و کاملا غیرمنتظره اعلام کردن رسیدیم...

همه سریع چادر سر کردیم و چمدونامون رو انداختیم دنبالمون و از قطار پریدیم پایین

سوار ِ میدل باس (با لهجه ی اون وره آبیه ف.ج) شدیم و  یه کم که گذشت فهمیدیم که سبزه ها جا موندن!

ینی وای به حالمون شده بود...

ف.ج گفت همین الان به ز.ن بگیم بهتره تا بعدن...

منم گفتم خودت بگو

بنده خدا با ترس و لرز گفت و ز.ن خیلی منطقی برخورد کرد

یه کم که گذشت یهو ز.ن گفت بچه ها سبزه ها کوش؟

برق از سرمون پرید

به ف.ج گفتم مگه نگفتی؟

گفت چرا گفتم!

ظاهرن ز.ن متوجه نشده بود و برا همین بود که خیلی منطقی برخورد کرده بود...

به دلیل وجود چند برادر ِ محترم، جیغی خفیف بر سرمان خراب شد و گفت مامانممممممممممممم...

چند ساعت بعد هم ماجرای چپه شدنه سینی رو لو دادیم و آهی از نهاد ز.ن تا تهران رسید!!:دی






سفارش تبلیغ
صبا ویژن