سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( شنبه 91/3/20 :: ساعت 6:50 عصر)


ع.ت فردای اون روز که داستان سوره ی کوثر رو به بچه هاش یاد داده بود، ازشون میخاسته بپرسه مثلا!

با کلی ذوق و اینا گفته خب بچه ها... آقا مهربونه اول چی بود؟

بچه ها هم با صدای بلند: کفتــــــــــــــــــــر بود!:دی

ع.ت مرده بوده از خنده و سعی کرده خودش رو کنترل کنه و بگه کفتر نه بچه ها! ابتـــــــــــــــر بود...

***

کادر بسته از روستای درگوئن

به قول ع.ت بر وزن پنگوئن!

بزها مشغول خوردن کاغذ رنگی!!

که ع.ت سر میرسه و عصبانی میشه

میره از آقایون می پرسه کاغذ رنگی اضافه دارید؟

آقایون هم فکر میکنن که دردی رو درمون کردن با اعتماد به نفسِ کامل میگن بله داریم

ع.ت هم که عصبانی بوده میزنه تو برجکشون و میگه

انقدر زیاد دارید که به بزا هم میدید بخورن؟!:دی


پ.ن: یکی از عاملای خنده ی جهادیه ما ع.ت بود... عصرا که خسته از راه، دور هم جمع میشدیم با تعریفای بامزه ش کلی سرحال میومدیم... خدا حفظش کنه...






سفارش تبلیغ
صبا ویژن