سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( چهارشنبه 91/11/18 :: ساعت 4:28 عصر)



دیده بودم آقایونی رو که کیف خانومشون رو حمل میکنن و خانوم خیلی آسوده میشود!

اما خب بنا بر لباسِ حاج آقایی ِ جناب همسر همیشه تو دلم میگفتم ایشون که نمیتونن کیف ِ منو بگیرن دستشون... به نظرم اصن خلافِ شأنِ لباسشونِ ...

تا اینکه روزی از روزها فهمیدن که طبق معمول چقدر کیفم سنگینه و اصرار کردن که کیفمُ بدم بهشون و من هی سبک سنگین میکردم خب نمیشه که... و در همین جا عبای محترمشون به دادمون رسیدن و جناب همسر گفتن خب میگیرم زیر عبام... بعد از اینکه مسافتی به آسودگی طی شد دیدم تابحال چقدر خبط و خطا کرده بودم توی دلم و ... و گفتیم که چقدر خوب میشد همیشه کیف ِ سنگینمان را میسپردیم به او...

البته در این بین مدام چشمم به این بود که مبادا کیفم معلوم بشه... و جناب همسر گفتن خب بشه مگه چیه؟!


پ.ن:‌ریحونمون اولین بار که شوهر ِ عمه جانش رو ملبس دید گفت:‌ ئحححح لباس ِ حاج آقایی پوشیدی؟!!!






سفارش تبلیغ
صبا ویژن