سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( دوشنبه 90/4/6 :: ساعت 1:14 عصر)


امان ازین دل

خیلی روش زیاده!

این همه بلا سرش میاد

ولی بازم بلند میشه سر پا

و

شروع میکنه به راه رفتن!

موندم چطوری با این دلِ چموش سر کنم...




ساقی رضوان ( چهارشنبه 90/4/1 :: ساعت 11:11 صبح)


در زمین ِ بسترم...

مغزم که سوت میزند

قلبم نفس نفس زنان می ایستد

و

چشمانم به آرامی فقط تماشا میکنند...




ساقی رضوان ( سه شنبه 90/3/31 :: ساعت 10:36 عصر)


به یقین رسیدم که وقتی دلم مشکلی براش پیش میاد و له میشه و میشکنه و تَرَک بر میداره و تالاب تولوب میکنه و حتی وقتی در حال عشق ورزیدنه(؟!؟) معده م قاطی میکنه و بنای ناسازگاری میذاره و از کار و زندگی میندازه آدمو... 

نتیجه: رابطه ی مستقیمی بین دل و معده م وجود داره!

اصل نوشت: برای سلامتی جمیع مریضان اسلام صلوات!!!

عذر نوشت: از رییس م.م پوزش میطلبیم به خاطر غیبت امروزمان! امید است مورد اصابت نگاه نافذشان قرار نگیریم!!

توضیح نوشت: از نوزاد یک روزه ای که حالش خوب نیست انتظار بیشتر ازین خزعبلات نمی رود!


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...




ساقی رضوان ( جمعه 90/2/9 :: ساعت 7:35 عصر)


گاهی انقد بیکاری که حس هیچ چیزی رو نداری حتی حسِ ادامه ی زندگی

گاهی انقد کار داری که نمیدونی به کدومش برسی و دقیقا همون حس بالا رو داری!

.

.

من خوبم!

 

پ.ن: کوچه پُر از نامَحرمه...

پ.ن: تمرین: غیبت ممنــــــــــــــــــــــــــــوع!

پ.ن:‌حالِ دلم خرابــــــــــــــــــــه... خرابه... خرابه!


التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( چهارشنبه 90/1/31 :: ساعت 11:38 عصر)


بعضی وقتا میام با شور  یه چیزی بنویسم

اما یه اتفاقایی میفته که مثل ترمز میمونه و نمیزاره

بعد میفهمم بایـــــــــــــــد پیش خودم بمونه اون چیزایی که میخواستم بنویسم

 

هو الواقف علی السرائر و الضمائر

 




ساقی رضوان ( چهارشنبه 90/1/17 :: ساعت 1:35 صبح)


وقتی ساعت یکِ نیمه شب از کاظمین برات مسیج میاد که جات خالیه...

اون وقته که می فهمی چرا بیخوابی زده به سرت...

اون وقته که خیره میشی به قاب عکس حرم امام رضا...

اون وقته که پر می کشی و میری...
 




ساقی رضوان ( سه شنبه 90/1/16 :: ساعت 12:16 عصر)

 




ساقی رضوان ( جمعه 89/5/29 :: ساعت 9:55 عصر)


 طلاییه

گفت بنویس...

از چادرم که برام مثل یه صدف بوده همیشه...

از چادرم که وقتی نگاه های مریض دلان رو دیدم دو دستی بهش چسبیدم!

از چادرم که وقتی یه بد حجاب میبینم بهش میبالم که باعث شده من مث اون نباشم و مسبب گناه...

از چادرم که همیشه همراهم بوده...

از چادرم که همیشه یه حریم بوده بین من و دیگران...

 

اما اینا همش من بودم...دیگران چی؟!

برا اونا اینطوره؟!

 

همون مریض دلان اسم منو امّل و عقب افتاده گذاشتن!

همون بدحجابا به چشم یه بدبخت بیچاره بهم نگاه میکنن و برام تاسف میخورن که ای وای! گرمت نیست؟ سختته! آخی طفلی!

یا نه اصلا بعضی از همین به اصلاح چادری ها که یه پارچه دنبال خودشون میکشن و هزار جور آرایش میکنن و نصف سرشون هم که بیرونه!

صدا و سیما و قوه قضاییه و هزار چیز دیگر که بســـــی بسیار جای خود دارند!

تازه بعضیام تا منو میبینن میگن ببخشید خانوم شما رشته تون الهیاته؟! میگم نه! میگن آخه بهتون میخوره این رشته ها باشید! و وقتی میگم عمران خوندم شاخ در میارن! انگار یه موجود عجیب غریب دیده باشن!

 

اینا دست به دست هم دادند تا همه بگن دلت پاک باشه!

دست به دست هم دادن تا قداست چادرِ من رو از بین ببرن!

تا تاج بندگیه من رو به سخره بگیرن!

تا دیگران، دیگه به من به چشمِ مرواریدِ توی صدف نگاه نکنن!

 

و تو ای چادری!

تو که چادرت رو میراث بانوترین بانوان میدونی...

تو که دلت داغ داره مث من، پس بسم الله...

توام همراه شو عزیز و بگو ازین درد مشترک...

 

مصاحبه خبری از این موج در نشریه الکترونیکی چارقد 

 

التماس دعای فرج...یا علی...

 




ساقی رضوان ( دوشنبه 89/5/25 :: ساعت 10:12 عصر)

 

 

چقد دلم میخاد....

امشب بعد مدتها...

الهـــــــــــــــــــــــــــــــی... صدامو داری؟!

شاید راس میگن اونایی که میگن نمیخایم کسی ما رو بشناسه و بنویسیم...

آدم سختشه جلوی این همه آدمِ شناس.... تازه داداشمونم اضافه شده! حرف بزنه... خیلی سخته...

چقدر خوبه ناشناس بودن و حرف دل رو راحت زدن و آزاد بودن...

به خاطر همینم من نقطه چین میذارم

....

......

........

...........

 

بعدا نوشت: اینجا ننوشت اما دیشب به یاد بچه گیاش وقت خواب سرشو کرد زیر پتو و گفت و گفت و خیس شد گونه هاش!

خدایا ممنون که هستی...

 

التماس دعای فرج....یا علی...

 

 




ساقی رضوان ( سه شنبه 89/5/12 :: ساعت 3:54 عصر)

 

 

مینویسم تا یادم نرود این نعمت بس بزرگی را که از امروز در اختیارم قرار گرفت...

خدایـــــــــــــــــــــــا شکرت...

 

پ.ن: اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ

 

التماس دعای فرج...یا علی...




<   <<   6   7   8   9      >


سفارش تبلیغ
صبا ویژن