• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : كريمه
  • نظرات : 14 خصوصي ، 37 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + قل سايه 

    سلام بانو

    ميام اما بي رد پا

    اما اين " الهي... غرور نمي خواهم! دورش کن" وادارم کرد به شکست سکوت

    يه بار به ياکريم گفتم الان هم به تو ...

    خب چي ميشه جمعش ببندي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    به قول الهام بگي اللهم الرزقنا يا اللهم لا الرزقنا؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ

    سلام گلي... خب من اينطوريم! توام برا خودت بگو!:دي

    راستي زيارت هم قبول...

    پيشاپيش سال نو مبارك...

    پاسخ

    ممنون خانوم گل

    خداوند كبر و غرور را از همه ما دور كند ان شاالله...

    سلام ساقي مهربان...

    سال تحويل ياس بيچاره رو هم دعا مي كني...

    دعا كن لايق ديدار شوم...

    پاسخ

    سلام عزيز


    زيارت قبول...:)

    دعا فرموديد ايا؟؟؟؟

    آي دل دور عاشق ما رو هم دعا کن ...
    زيارت خفول
    سلام سلام ساقي جونم، ايشالله هيچ وقت اين توفيقا ازت گرفته نشه :)
    سنا کجاست بيا جواب کامنتاي من رو بده، دلم واسه دعوا لک زده :( :دي
    پاسخ

    سلام سلام... نيدونم
    زيارت قبول دوست جون.
    خوش به حالت.
    کاش ما هم طلبيده شويم.
    عزيزم مواظب خودت باش. اون فجيع نوشتنت منو نگران کرد.
    + خيس باران 
    نميگمممممممممم مشهور
    اصن دوس داشتم پيداش کنم؛ چيکار داري

    راستي من فردا ميرم شهرمون،نميدونم بازم بشه ببينمت يا نه...
    ديگه نميشه کلاسا رو بيام
    نميدونم چي ميخواد بشه.................
    تو که زياد جاهاي خوب خوب ميري؛ منم يادت باشه ها.....
    بدجوري معلقم تو هوا...................


    پاسخ

    تو كه چند روز پيش گفتي دارم ميرم شهرمون!!!!!

    بوي باران بوي سبزه بوي خاک
    شاخه هاي شسته باران خورده پاک
    آسمان آبي و ابر سپيد
    برگهاي سبز بيد
    عطر نرگس رقص باد
    نغمه شوق پرستو هاي شاد
    خلوت گرم کبوترهاي مست
    نرم نرمک مي رسد اينک بهار
    خوش به حال روزگارا
    خوش به حال چشمه ها و دشت ها
    خوش به حال دانه ها و سبزه ها
    خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
    خوش به حال دختر ميخک که مي خندد به ناز
    خوش به حال جام لبريز از شراب
    خوش به حال آفتاب
    اي دل من گرچه در اين روزگار
    جامه رنگين نمي پوشي به کام
    باده رنگين نمي نوشي ز جام
    نقل و سبزه در ميان سفره نيست
    جامت از ان مي که مي بايد تهي است
    اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
    اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    اي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار
    گر نکوبي شيشه غم را به سنگ
    هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ

    گلا نوش جونت ! خيالت راحت شد !؟شکلک زبون درازي
    پاسخ

    شكلك ما اينيييييييييييييييييييييييييم:دي
    يه فراخوان وبلاگي گذاشتم براي دوستان وبلاگ نويس و هرکسي که دوست داره کمکم کنه... توضيحش تو وبم هست...

    بهار عاشق بود و زمين معشوق .عشق بي تابي مي آورد و بهار بي تاب بود.زمين اما آرام و سنگين و صبور.
    زمين هر روز رازي از عشق به بهار مي داد و مي گفت: اين راز را با هيچ کس درميان نگذار.نه با نسيم و نه با پرنده و نه با درخت.راز ها را که برملا کني ، بر باد مي رود و راز بر باد رفته ، رسوايي است.
    هر دانه رازي بود و هر جوانه رازي.هر قطره باران و هر دانه برف، رازي.
    و رازها بي قرار برملاشدن بودند و بهار بي قرار برملا کردن.
    زمين اما مي گفت: هيچ مگو، که خموشي رمز عاشقي است و عاشقي سينه اي فراخ مي خواهد.به فراخي عشق.زمين مي گفت: دم برنياور تا اين سنگ سياه الماس شود و اين خاک تلخ، شکوفه گيلاس.

    ***
    زمستان سرد، زمستان سوز، زمستان سنگين و سالخورده و سخت.
    و بهار در همه زمستان صبوري آموخت و صبر و سکوت.
    و چه روزها گذشت و چه هفته ها و چه ماه ها. چه ثانيه ها،سرد و چه ساعت ها، سخت.بي آنکه کسي از بهار بگويد و بي آنکه کسي از بهار بداند.
    رازها در دل بهار باليدند و بارور شدند و بالا آمدند، و بهار چنان پر شد و چنان لبريز که پوستش ترک برداشت و قلبش هزار پاره شد.
    زمين مي گفت: رازهاي کوچک و عاشقي هاي ناچيز را ارزش آن نيست که افشا شود.راز بايد عظيم باشد و عاشقي مهيب . و پرده از عاشقي آن زماني بايد برداشت که جهان حيرت کند.
    و بهار پرده از عاشقي برداشت، آن هنگام که رازش عظيم گشت و عشقش مهيب.
    و جهان حيرت کرد.

    خوش به حالتون خيلي وقته که قسمت ما نشده
    جواب کامنت منو نميدي؟
    پاسخ

    جواب نداشت خو!
     <      1   2   3      >