• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : دردِ بي مادري
  • نظرات : 19 خصوصي ، 57 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    + طنين 
    كاش مي شد حضور واقعا سبز امام زماني كه براي ظهورش ثانيه ها رو ميشماريم و شهيدايي كه دوباره پا به شهر هامون گذاشتن حس كنيم اينطوري شايد لحظه ها و حالمون رنگ و بويي ديگه مي گرفت و وجودمون يه جور ديگه مي شد؛ اي كاش حتي به اندازه ي يك لحظه به عهد ها و حرفهايي كه با امام زمان و شهدا و بيشتر از همه خدا مي زنيم فكر كنيم و يه كمي هم عمل پاش بذاريم اي كاش..........
    + ديوونه غربتي! 

    خدا! ز سوز دلم آگهى، كه جانم سوخت

    دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت

    هنوز داغ پيمبر به سينه بود مرا

    كه مرگ فاطمه ناگاه جسم و جانم سوخت

    اميد زندگى و، يار غمگسارم رفت

    ز مرگ زودرسش قلب كودكانم سوخت

    دمى كه گفت: على جان! دگر حلالم كن

    به پيش ديده ز مظلوميَش، جهانم سوخت

    به حال غربت من مى گريست در دم مرگ

    ز مهربانى او، طاقت و توانم سوخت

    گشود چشم و سفارش ز كودكانش كرد

    نگاه عاطفه آميز او، روانم سوخت

    + مرصاد 


    خدا قوت !

    ما چرا عکسا رو نميبينيم ؟

    نکنه رمز دارن ؟

    اصلا ما چرا تو عکسا نيفتاديم ؟

    پاسخ

    ديده ميشه! شما؟ نميدونم وال لا!

    چرا پست ميذاري وبلاگ من نشون نميده بپره اسمت بالا؟ هان؟ دهع. هي عقب ميفتم. تسليت همين چون ديره
    پاسخ

    تقصير وبته!
    + نَفَس 


    يعني بياي مثه يه دختر خوب بهم اطلاع بدي!! :دي

    شوخي کردم

    پاسخ

    :-*
    + الهام سادات 


    قشنگ بودن عکسا

    فتوبلاگتو رو نکرده بودي!!!!! نااااااااااااااااااااامرد

    پاسخ

    ببخشيد اون بغل تابلو مي باشد! يعني چي رو نكرده بودم؟!:دي
    بعد از اولش.. :دي يعني اون موقع که تو رفتي از پيشم همون موقع که شهيدا رو آوردن... همونجا با اين مادر شهيده بودم...
    داغ دلم تازه شد....
    پاسخ

    آهان... آره من رفتم جلو ..
    اول اولش پيشش بودم ولي دلم طاقت نياورد رفتم... آخه خيلي گريه مي کرد... منم که شرمنده ...
    اصلا نمي تونستم تحمل کنم...
    پاسخ

    اول اولش كه تو پيش من بودي!!! :دي گريه ميكرد؟؟؟؟؟ چرا من نديدم اصلا گريه هاشو؟؟ يكي ديگه بود كه زياد گريه ميكرد ديدم اينو نديدم!
    سلام
    ساقي اين عکسه که گذاشتي گفتي نمي دونم مادر شهيد بود يا نه؟ اين مادر شهيد بود... من پيشش بود... پسرشم گمنام بود...
    ديدي اون مداحيه مي گفت پدرشم دق کردو مرد... مادر شهيد پيش من گريه مي کردو مي گفت :اين حاله منه...پدرش خيلي منتظرش موند... ساقي انقدر گريه کرد ... منم که ديگه .............
    من خيلي مادر شهيد ديدم اونجا....
    خدا به دل اين مادرا صبر بده انشالله...
    التماس دعا آبجي
    شهادت نصيبت بشه انشالله...
    ياحق
    پاسخ

    سلام.. ئه پيشش بودي؟ اون كه همش تنها بود من ميديدم!:دددددي پس حدسم درست بود كه پسرش گمنامه :(
    + قل سايه 

    سلام ساقي

    بازم مثل هميشه با علامت سوال اومدم!

    مگه ايام فاطميه تموم نشد!

    پس چرا هنوز وبلاگت سياهپوشه!؟


    پاسخ

    سلام گلي.. چرا عزيز ديروز آخرش بود :) عوضش ميكنم نگران نباش:دي

    سلام عليك ابجي؟چطوري؟ خوبي خوشي سلامتي؟امروز دانشگاهمان كسي را اوردند كه.................
    پاسخ

    سلام... آخي... خوش اومدن :)
    + قل سايه 

    سلام

    پيش ترترها ميومدم اينجا بعضيا يه کامنتايي ميذاشتن که نميفهميدم از شما کمک ميگرفتم در جهت فهم اما حالا ...


    پاسخ

    سلام گلي... مثلا چي ميگفتن؟
    + قل سايه 

    ببخشيد آخه يه کمي که نه که کم بيشترتر عجولم و نازک نارنجي !

    اما اندر فوايد کار!

    اي خانم مهندس جان اگه قرار باشه روزي روزگاري به جمع اغفال شدگان بپيوندم و ازدَواج کنم_اگه بخايم تازه کاملا سنتي به قضيه نگاه کنيم_ خب همين تجربه هاي ناخوشايند کمک ميکنه به درک بهتر مشکلات همسر محترم و همدلي بيشتر!

    حالا دلايل اصلي و کمک به عقب تر نماندن ايران و از اين صحبتا بماند!

    پاسخ

    چي بگم!

    اما در سن کم اش يتيم اش کردند عزادارش کردند..پرستارش کردند .
    راستي گناه دختر پيامبر چه بود که بعد از 25 روز شهيدش کردند ؟

    + قل سايه 
    قِديما جواب سلام واجب بود!!!!!!!!!!
    پاسخ

    عزيز ديشب فرصت نشد جواب بدم..تاييد كردم نظرا رو زود رفتم
     <      1   2   3   4      >