فرشته ها در شب قدر براي آزادي انسانها از دستان شيطان
و بخشش معاصي وبردن آنها به ملکوت مسابقه داده و منتظر نداي بنده هاي خدا هستند.
مرا دعا کنيد
خدايا
نميگويم دستانم را بگير
عمريست گرفته اي مبادا رها کني
آدم دلش بخواد حرف بزنه ، از يه چيزاي جديدي که براي مخاطب جديدن در واقع ! نه براي خود آدم که هميشه اين حرفا و فکرا رو توي سينه اش نگه داشته و کهنه ترين ها هستن ..بعد هي بخواد حرف بزنه و نتونه هيچي بگه ، قرار بذاره با يه رفيقي و بره پيشش و از هر دري بگن اما باز هيچي نتونه بگه ، بياد بشينه پشت کامپيوتر و هي بنويسه که حرفاش بشن پست وبلاگ و دم آخر يا پاک کنه و يا پست موقت ، بخواد اس ام اس کنه و بشن دِرفت ِ گوشي و ... آخرم هيچي به هيچي !
خلاصه اينکه تابستونِ گرميه و ماه رمضوني و حرفها و فکرها و دل تنگي هايي که بدجور هجوم ميارن گاهي ، اينکه اين شب ها مدام فکر مي کنم که اگه نبود کسي که خبر داره از دل ِ آدمي و از نگفته ها ، اگه نبود کسي که هر وقت و بي وقتي بشه باهاش حرف زد و نترسيد که : اگه بگم چه فکري راجع بهم مي کنه و مي فهمه دردم رو و ... ؟اگه نبود چه بلايي سر ِ آدم مي اومد با اين حجم عظيم ِ تنهايي ؟!
تيتر : دعاي ابوحمزه ي ثمالي
اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ اللَّهُمَّ الْمُمْ بِهِ شَعَثَنَا وَ اشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ ارْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ كَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا وَ أَعْزِزْ [أَعِزَّ] بِهِ ذِلَّتَنَا وَ أَغْنِ بِهِ عَائِلَنَا وَ اقْضِ بِهِ عَنْ مُغْرَمِنَا [مَغْرَمِنَا] وَ اجْبُرْ بِهِ فَقْرَنَا وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنَا وَ يَسِّرْ بِهِ عُسْرَنَا وَ بَيِّضْ بِهِ وُجُوهَنَا وَ فُكَّ بِهِ أَسْرَنَا وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنَا وَ أَنْجِزْ بِهِ مَوَاعِيدَنَا و ...