• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : شهيد شديم رفت!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + منم ديگه 
    هععيييي
    يادش به خير...
    يعني ميشه بازم بريم
    رو پاکتِ تفألِ من عکسِ شهيد بابايي خورده بود.
    اين گل محمديا رو با عاطيناز خونه ي رئيس با چسب حرارتي چسبونديم.بعد با منتظر کادو ها رو کادو کرديم و بعدش رفتيم بالا خونه ي خانم شفيعي و ناهار مهمون ايشون بوديم.
    آلو ها به سفارشِ اکيدِ من و زهرا.نون جوني بوداااا
    اردوي قم(بهمن ماه)رو يادته که، سفارش آلو...
    من و زهرا نون جوني درماني مي خورديم، بقيه به جهت عشق و حال. ديديم کلکش کنده ميشه ديگه دست از تعارفات سه باره به جهادگران محترمه کشيديم
    راستي يه خاطره ي با حال تو همين مايه ها دارم، حتماً واسه بخش مستند ميدم که در صورت صلاح ديد استفاده بشه.نظر مثبتت رو در موردش اعلام کن


    پاسخ

    بعله خودم جسب زدم و سفره ناهارو آماده کردم... / چ خوبم خبر داري مستند رو انداخته گردن من:)))))