وبلاگ :
نجواي شبانه
يادداشت :
مهمون حبيب خداست!
نظرات :
3
خصوصي ،
18
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
منم ديگه
من جهادي ميخوام
هر وقت از جهادي و ناهار ميگين، ياد رئيس و چشم ماهي مي افتم
ما يه بار عدسي خورديم:دي
يه بارم زرشک پلو با مرغ:))
باراي ديگه ش هم يادم نيست.البته يادمه هر روز از اهالي اسرار که بياين خونه ي ما و از ما انکار که نمي تونيم،آخه غذا هايي که گروه داده بودن خراب ميشدن، و الا تو مرام ما نيست که دست رد به سينه ي کسي بزنيم:)))
پاسخ
چشم ماهي؟!؟؟! غذاي محليشون چي بود اسمش؟ مث استمبولي بود! به ما ازونا دادن