سلام و عرض ادب ...

آقا اجازه ما شما رو نگرفتيم!

ما رهرو امام زمان هستيم ولي جزو اون رهروها ثبت نام نكرديم.

به گمونم شما از اون پستي كه شعر منو گذاشته و بعدش لينك وبلاگمو داده وارد وبلاگ من شدين. خواسته امانتداري كنه وگرنه والا منو قاطي اين رهرواا كه را نميدن !

سلام آبجي ايشالله

تو خوبي ؟ چله هم كه تمام شد حيف

آقا اجازه ما شما رو مي شناسيم؟!

اهكي

اينجا رو نيگا

به من ميگن پيام خصوصيات زياده

اينجا كه خصوصيا از عموميام رد كرده

فقط با پيام من مساوي ميشه!

سلام

كجا؟

من كجا هستم؟

اگه جاي بديه نه من نبودم. من بي گناهم!

اگه جاي خوبيه بودم

طرح مهدويت؟

وبلاگ بيدار؟

امروز تازه رفتم توش

همون كه يه عالمه رهرو داره؟

جريانش چيه؟

اينا كه خيلي زيادن

فك كنم از 313 تا بيشتر باشن كه!

بيشتر از ظرفيت ثبت نام كردن

اقا خلاصه اين كه من كجا هستم؟!

السلام عليك يا ابا صالح المهدي

يافاطمه اوصاف تو در قرآن است

وصف تو برون زحيطه ي امکان است

زبان ها گنگ ز وصف است

تويي معناي عالم هستي به روزيم

در پناه حق باشيد

به نام خدا

سلام

حس نوشته تان قشنگ و دلنشين بود

موفق باشيد.

راستي اين مکان نميخاد بروز بشه؟!!
امان از اين درسا !

سلام
موقع نوشتن اين پست خيلي عصباني بودم..هيچ وقت اين همه دغدغه نداشتم
اين پست تنها يه تلنگر به خودمون بود که تو چه جامعه اي زندگي ميکنيم..که متاسفانه هر روز بدتر و خطرناک تر ميشه....بعضي وقتا که تو خيابونا راه ميرم و بعضي از مردمو ميبينم تنم مي لرزه و همش فکر ميکنم چرازمينه هاي گناه يا به اصطلاح خودشون تجدد گرايي تو يه کشور اسلامي اينقدر زياده......
مقابله با اين خطر هم نه پليسه و نه هيچ قانون ديگه اي...فقط بايد خدمون رو مصون بداريم و خودمون رو نفروشيم!
فعلانم وقتي بيرون ميريم سرمونو پايين بگيريم تا ببينيم آخر عاقبتمون چي ميشه...
"خدا آخر عاقبتمونو بخير کنه "
""قسم به عصر و دوران دين اسلام-انسان در زيان و خسران است(انساني که در هر عصري از دين خدا فرار کند) مگر آنکه کار خير انجام دهد و صبر داشته باشد که تنها دين دين اسلام است و اکساني که به دين خدا باشند ارزشمندند""

سلام
من قبلنا اينجا نيومدم تو اين پست؟
عجيبه
چقدر آشناست.
من فکر مي کنم براي با هم بودن گاهي بايد تنها بود و به هم رسيد

سلام

خوشحالم كه با وبلاگ خوبتون آشنا مي شم

موفق و سربلند باشيد

سلام

و تبريكات ضميمانه براي اون يكي

وقتي دل ادم از يه جايي كه يه مدت نزديكه دور ميشه ديگه ناخوداگاه زبونش نمي چرخه نمي تونه حرف بزنه نمي دونه چي بگه چطوري بگه
نه اينكه نخواد بگه
اما شايد يه كمي .... اون جادهه هنوزم دو طرفست هنوزم جواب اون مسيجاي مهربونو مي خواد بده مي خواد بگه اما ... شايد به خاطر ترافيكه به خاطر اتفاقاي سبز و سياه اين مدت كه تو دلش افتادن
اما تو به دل نگير