به قول حميد مصدق :
زان لحظه که ديده بر رخت وا کردم دل دادم و شعر عشق انشا کردم ني ني غلطم- کجا سرودم شعري؟؟؟ تو شعر سرودي....ومن امضا کردم! اين شعر تقديم به همه ي عاشقهاي که روز ميلاد معشوق تنهاي تنها ، با يه کيک کوچولو رد عشق و از صورتشون با پشت دست پاک ميکنن و زير اب ميگن..عزيزم تولدت مبارک!! شب به ياد آوردن اندوه است شب ديدن خند هاي تو - از پشت پنجره ي اشکهاي من شبي که در آن نگاه تو مرا جا خواهد گذاشت!! و پشت دلواپسي ها.... زيبا يهاي تو جاودانه ميشود. تو ميماني تو ميشنوي تو مي بيني و من بي پروا ميگريم! امشب برايم محترمانه عشق را تشيع ميکنند بر شانه هاي لرزان ترديدهاي تو... امشب چون گذشته هديه هايم را پس ميدهي. و من پشت پنجره هزار سال پير ميشوم امشب شب ميلاد توست... ****** با خود ميگفتم: هماي سعادت کي بر بام خانه ام مي نشيند؟؟ به ياد آوردم...... اصلا خانه اي ندارم..