خب درمياد ديگه. تا يه چيزايي نشه که نميشه 100% مطمئن بود.
الان 95% شده تازه.
منم رفتم. باي باي
آره. تنها رفت.
مشهدم فعلا منتظرم تا ببينم کي نوبتمون ميشه و ميطلبه. بخاطر همون چيزاي قبلي که گفتم فعلا نميشه. الانم که کلا معلوم نيست ادامه ماجرا به کي بيفته.
فعلا مونديم تو خماري
دلم برات تنگ شده دوسجوني. خيلي وقته درست و حسابي نديدمت
راستي يه خبر. هم اتاقي مشهدمون رفته مکه
بچه پررو تازه الانشم شاکي بود که دير گفتم.
آخرشم نفهميدم کار ما درسته يا اونا؟؟؟!!!!!
با اجازتون عکس اين مطلبتون رو save کردم
پ.ن دوم يعني چي؟
باسلام وعرض تبريک به خاطرطنين وآهنگ زيباي نوشته هاتون خوشحالم که بالاخره تونستم به وبلاگتون دسترسي پيداکنم و بتونم بهتون بگم که چقدرمشتاق شنيدن و خواندن مطالب زيباتون هستم.
باتشکر:جقور
سلام عليکم...
بله اخوي...
از خارج از يوني هم مي تونيم ببريم...
البته چون متقاضي زياده خودمون ماهي يه بار ميتونيم بريم...
اگه پايه اي واسه آذر ماه بريم...
سلام دوستم
وقتي تير داشته باشي ولي هدف رو گم كني جرمش بيشتره....
خوشحال ميشم ميزبانتون باشم در نگاهم براي تو ...
سلام
ديشب مختارنامه رو ديدي؟ وقتي مختار با مسلم دست بيعت داد حالم يه طوري شد. وقتي نشون داد مردم کوفه با مسلم بيعت کردند وقتي يادم افتاد که بعدش اين عهدو ميشکنن، ياد غربت اماما افتادم. اينکه به قول مختار(تو قسمتاي قبلي) بعضي هاشون حتي تو خونه خودشونم غريب بودن.
همه اينا باعث شد ياد اتفاقي بيفتم که چند شب پيش تو کوچه مون افتاد و دلم شکست:
روبروي خونمون يکي از اين هيئتاست که مال اين شهرستانياي مقيم مرکزه. اينا يه چيزي حدود 30 ساله که اينجان و تابلو زدن و هر شب جمعه دعاي کميل دارن و هر دهه محرم عزاداري و ....
پارسال صاحبخونه فوت کرد ولي باقي اعضاي خونواده راهشو ادامه ميدادن تا اينکه هفته پيش يه شب وقتي داشتم برميگشتم خونه ديدم از تو خونشون صداي دست و رقص و آهنگ و هرچي که بخاي مياد. البته يه جشن ساده نبود و صداشون گوش آدمو کر ميکرد و اگه ميرفتي تو معلوم نبود با چي مواجه ميشي. خلاصه که يه پارتي کامل بود و اين ماجرا چند شب ادامه داشت. جالبش اينجاست که مثل زليخا که روي بتش پارچه انداخت تا نبينه! روي تابلوي هيئت که اسم «حضرت ابوالفضل(ع)» بود يه پارچه انداخته بودن!!!!
اون شب دلم سوخت از اينکه حضرت عباس توي هيئتي که به نامش به پا شده اينقدر غريبه. توي شهر و کشوري که ادعاي دوستي ائمه رو دارن، غريب بودن ائمه خيلي درد بزرگيه که خيلي ازما با کارامون دونسته و ندونسته اين غربتو بيشتر ميکنيم. اونوقت ميشينيم و غصه ميخوريم که چرا مشکلاتمون روزبه روز بيشتر ميشه. چرا اماممون ظهور نميکنه.
کاشکي به خودمون بيايم....هرکس به طريقي دل ما ميشکند/ بيگانه جدا دوست جدا ميشکند
بيگانه اگر ميشکند حرفي نيست/ من درعجبم دوست چرا ميشکند
سلام ساقي جان..
آقا برگشت..ديدي؟؟
تمام مدتي که قم بود من تهران بودم و وقتي اومدم قم اون برگشت..
اين يعني من ديگه بهتره برم بميرم...
ساقي..واسه دلم دعا کن.. خيلي متلاطمم..