چه خوب كه يادت بود تا بنويسيش:)
شما هر جور دلت مي خواد صدا کن گلم.
من يه خروار تکليف دارم و امروز هيچ کار نکردم.
آخه يکي نيست بگه عاشورا تاسوعا اين همه تکليف مي دي من کجا بنويسمش! (اتفاقا به معلممامون گفتيم. همشون مي گفتن اگر جمعه لااقل يه ساعت وقت بذارين تمومش مي کنين. فکر کنم جمعه قراره به جاي 24 ساعت يه 30 ساعتي باشه تا تموم بشه اين تکليفا...)
مهم نيست مشکلات دانش آموزي.
خيلي دعا کن ساقي.
شبت به خير.
اسم مريمه.
ولي همه پولي صدام مي کنن.
جفاي روزگاره.
شما هم پولي بگو.....
داشتم فکر ميکردم مشکل من و امثال من در خداشناسي و خداباوريه!
حالا اين چه ربطي به اين روزا داره ميگم !
داشتم فکر ميکردم کربلا با اين عزمتش براي چي اتفاق افتاد. به دلايلي که نهايتا ميرسه به خدا! به خاطر دين خدا ، به خاطر امر به معروف و نهي از منکر که يه واجب خداييه . حسين اين کار بزرگ رو کرد فقط به خاطر خدا.
اگه خدا رو شناخت بنده هاي ناز و دوست داشتني و تک خدا رو هم ميشه شناخت و درک کرد و بعد به خاطر همون خداي دوست داشتني خيلي کارا کرد و و اينکه چه جوري عمل کنيم رو از حسين اماماي ديگه ياد گرفت.
باز دوز معونيت کلامي من زد بالا!!!!!!!!!!!!!!
خب چه عيبي داره که من بدونم فلان سال و فلان روزه ام...
امان از دست شما آدم بزرگ ها....
خب حواست بود که ديگه نمي شه اتفاقي!
ولي صدمين مطلب وبلاگ من کاملا اتفاقي مصادف شد با روز تولدش! (جالبه. تولد وبلاگ من 9 ارديبهشت بود. يعني از اون موقع تا حالا من 117 تا مطلب تو وبلاگم گذاشته. اين همه چي نوشتم؟!!!)