• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : چهل روز بي تو ...
  • نظرات : 30 خصوصي ، 74 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    سلام دوست عزيزم
    خوبي خانمي؟؟؟
    چه متن سوزناک و غم باري نوشتي دوست جون
    ان شاالله به زودي زود مجدد کربلايي بشي
    ممنونم از حضورت ولي چرا ناراحت اومدي تو وبلاگم؟؟؟؟
    از دست من ناراحتي يا.....؟!
    پاسخ

    سلام عزيز... نه مربوط به متنت بود :)

    چه صفايي دادي به وبلاگت...آدم احساس مي کنه اومده حرم.متنت خيلي به دلم نشست...موفق باشي.التماس دعا
    پاسخ

    لطف داري بانو... دلم حرمشو ميخواد... تنها كاري كه ميتونم كنم همينه... :(
    سلام
    ز هجر روي پدر اشک از بصر مي ريخت
    نه اشک از بصر ، او لخته جگر مي ريخت
    به گرد شمع وجود علي چو پروانه
    ز سوز آتش اندوه بال و پر مي ريخت
    گهي به خانه ، گهي در بقيع و گه به احد
    گلاب اشک ز داغ غم پدر مي ريخت
    به موج حادثه شد غرق کشتي عمرش
    ز بهر ديده خونين خود گهر مي ريخت
    فکنده لرزه بر اندام اهل ظلم ونفاق
    ز آه سوخته سينه ، چون شرر مي ريخت
    به ياد غربت و تنهايي علي زهرا
    هماره حافظي اشک از دو چشم تر مي ريخت
    02:00يا زهرا...
    پاسخ

    سلام...
    + كمالي 
    فايل صوتي وبلاگت را برام ايميل كن . نتونستم دانلود كنم
    پاسخ

    چشم
    + كمالي 
    التماس دعا مارا فراموش نكنيد
    الله اکبر چه صبر و ايماني....
    اما امان از دل ش...
    .
    .
    دلم هواي حرمِ بانو کرد...
    پاسخ

    :(
    چقد قشنگ زمزمه کردي ياد حسين (ع) و خواهرش زينب رو........
    التماس دعا
    پاسخ

    ...

    براي دعاي خوبتون توي کامنتدوني وبلاگمون از ته دل "آمين " ميگيم...

    التماس دعا

    پاسخ

    :)
    سلام
    اين عکس هدر وبتون شديد هوايي ام کرده شديد کربلا مي خوام
    شديد فکر مي کنم همه دنيا يه طرف کربلا يه طرف
    شديد از خدا مي خوام
    شديد هم بايد دعام کنيد ....
    اين 40 روز چه زود گذشت امسال....
    چه زود ....
    پاسخ

    سلام...واقعا هم همينطوره خب!
    + قل سايه 

    حکايت چله نشيني من از هموني شروع شد که ديشب!

    با يه صلوات کوچولو و يه سوال از طرف يه دوست عزيز که نميخاستم بگم نه(پرسيدي شرکت ميکني يا نه که من هم نگفتم نه!) اما بعد که ديدم منهاي اون صلوات و شهدا يه دعاي دسته جمعي هم هست _هر روز براي يه نفر_ خوشم اومد و اين طوري چله نشين شدم!

    نه خانم مهندس! به خودت نه به من شک کردي!

    پاسخ

    نه بابا به خودم شك ميكنم وقتي ميبينم بچه ها يه نموره ميپيچونن!:دي تو كه نميدوني من چي ميكشم از دست اين بچه ها!! من برم
    + قل سايه 

    دلمو شکوندي برو حالشو ببر

    اهل خيلي چيزا نيستم خيلي اما پاي حرفم هستم حتي اگه به زور اسلحه باشه!

    پاسخ

    خب اونطوري ميگي يه لحظه شك كردم به خودم!!!:دي
    + جنجال يك سكوت 


    اههههههههههههه

    قدرت خدا...

    من عنوان مطلبت رو نديده بودم........

    چقدر تفکراتمون نزديک همه....

    قدرت خدا....

    پاسخ

    برووووووووووووووووووووو ... :دي
    + جنجال يك سكوت 

    finished

    امتحانا رو ميگم!

    پاسخ

    خب خدا رو شكر! ولي مگه فرقيم برات ميكنه؟!:دي

    پاسخ

    ها؟!
    + قل سايه 

    خانم مهندس اين زيارت نامه که نزديک 3 صفحه بود!

    من گفتم اهل اين چيزا نيستم نه اينکه تنبلم!(وقتي اهلش نباشي چه يه صفحه چه صد صفحه!)

    اما چون شما گفتين _نيازي هم به دستور نبود_ ترجمش رو خوندم !

    "...تا آنجا که در راه طاعتت خون پاکش بخاک ريخت... "

    بودن يا نبودن مسئله اين است که من نه اهل طاعتم و نه خون پاکي دارم همين !

    و اين جوري ميشه که اگه آخر نامردي نشي و نري توي سپاه يزيد ، به طرفداري از حسين هم شمشير نميکشي !!!!

    پاسخ

    يعني چي اهلش نيستم! پس چطوري با خدا حرف ميزني؟‏ خب اين دعاها رو گذاشتن ما راحتتر حرف دلمون رو بزنيم... بعدشم چهله ها رو ميخوني ديگه ايشالا؟!!!!!!!!!!!
     <      1   2   3   4   5      >