سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( یکشنبه 89/10/12 :: ساعت 7:14 عصر)


الهی...

بنده هایت چه راحت دل می شکنند

چه راحت آدم را از بندگی ساقط می کنند

چه راحت تمام عشق ِ آدم را بی بندگی می دانند

چه راحت دل ِ یک بنده ات (که بنده نیست) را با واژه هایی هر چند کم اما عمیق، جریحه دار می کنند و خود ...

خدایا!

سزاوار بود؟

مگر غیر از این بود که وقت ِ تنهایی... ؟

مگر غیر از این بود که می خواستم... ؟

مگر غیر از این بود که ... ؟

متاسفم برای خودم که انقدر راحت ...

با همه ی اینها خوشحالم که عقده های دلم را در مجلس ارباب تخلیه کردم...

الحمدلله که امیدی چون تو دارم معبودم...

تا تو هستی چه باک که دیگرانی که خود را عبدت می دانند...

 

پ.ن: فقط محض همینجوری نوشتم! خیلی سعی نکنید بفهمیدش!

پ.ن: تصمیمات زیادی توی فکرم بود! فقط یکیش رو عملی کردم! بقیه ش رو هم دارم تجزیه تحلیل میکنم! خدا رحم کنه!!

پ.ن: حیف که چه زود گذشت محرم...


التماس دعای فرج... یا علی...






سفارش تبلیغ
صبا ویژن