سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( جمعه 90/4/31 :: ساعت 11:50 صبح)


وقتی بدون ِ دل اومدم پیشت، توقع بیجایی ِ که بخوام مثل همیشه اذن دخول بخونم...

یا وقتی دارم زیارت نامه می خونم حواسم باشه و حس کنم داری نگام میکنی...

یا نه اصلا دو رکعت نماز زیارت بخونم...

اما هیچ کدوم باعث نشد حس کنم کم گذاشتم...

چیزی که آرومم می کرد فقط و فقط لبخند پاکی بود رو لبای فرشته های کوچولویی که برای اولین بار تو عمرشون خودم آوردمشون کنار ضریحت...

اشکای پاکی بود که از چشمای نازنینشون جاری بود وقتی برا اولین بار خاله داشت براشون زیارت نامه می خوند...

آقا ممنونم ازت یه دنیا که اذن دادی...

خدا کنه شرمنده ی خواهرت نباشم...


پ.ن: بدجوری بغض داره کلی منتظر یه عزیزی باشی و وقتی برسه که تو رفتی...


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...






سفارش تبلیغ
صبا ویژن