سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( سه شنبه 90/5/18 :: ساعت 11:21 صبح)


هم جنس که نبودیم، بی گمان هم زبان هم نبودیم...

اما در یک زمان، در یک مکان، هم دل شده بودیم  و شروع کردیم دورت بگردیم...

من می گشتم...

او می گشت...

من زیر لب زمزمه می کردم...

او سینه می زد...

من به هر یک از درهای منتهی به ضریحت که می رسیدم بر می گشتم سمتت...

او سینه می زد...

من سلام می دادم...

او سینه می زد...

من لعن می کردم...

او سینه می زد...

من عشق می کردم...

او سینه می زد...

من می گشتم...

او عشق می کرد و سینه می زد...

دور هفتم که تمام شد

من سجده کردم...

او فقط سینه می زد...

او سینه زنان خودش را در آغوشت انداخت...

 من هم بی درنگ خودم را به تو رساندم...

و دیگر هیچ وقت ندیدمش...

هنوز که هنوز است چشمانم را که می بندم طنین سینه زنی اش در گوشم می پیچد...

هوای طواف عاشقی ات آرزوست...


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...






سفارش تبلیغ
صبا ویژن