سلام. دلم خيلي بي تابه. چند روزم هست که هي بهانه واسه بي تاب تر شدنش جور ميشه. امروز صبحم که اول با خوندن مطلب سنا، بعدشم اس ام اس سارا، الانم که مطلب تو. چيکار کنيم ساقي؟ وقتي فهميدم سارا مشهده بهش زنگيدم. ياد پارسال کرديم که سه تايي تو صحن انقلاب بوديم. يادته؟ پر از بغض وگريه ام. اينجام که نميشه.....
خسته ام از بس بغضمو خوردم اين چند وقته. دلم يه حال خوش ميخاد و يه جاي دنج واسه زار زدن. دعام کن ساقي.
(ببخشيد باز دلتنگيامو واست آوردم. خيلي پرروام نه؟)