عذار نيلي و قدّ خم و چشم تر آوردمگلاب اشک بهر لاله هاي پرپر آوردم
زجا برخيز اي صد پاره تر از گل! تماشا کنکه از جسم شهيدانت، دلي زخمي تر آوردم
تمام ياس هايت را به شام از کربلا بردم چو برگشتم برايت يک چمن نيلوفر آوردم
مسافر از براي يار سوغات آورد اما من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداري يک نگه بر سيل اشکم کن که با چشمان خود آب از براي اصغر آوردم
تو بر من از تن بي سر خبر ده اي عزيز دل!که من برتو خبرهاي فراوان از سر آوردم
اينجا نفس کشيدن راحت است...دعا بفرمائيد ...