سلام بانو
دارم خاموش ميشم تا خاموش نشدم بگم و برم
داشتم فکر ميکردم که چه قدر جالبه که دنياي آدما اين قدر متفاوته!
هر کسي يه دغدغه اي داره در کنار مسائل تقريبا مشترکي که هممون داريم که البته اين مسائل مشترک هم توي گروههاي متفاوته!
اين حس و حالي که تو و بعضي دوستات داري ... دنيايي نه چندان قشنگي(البته از نظر من!) که وقتي ميري آرايشگاه زياد ميبيني ...
سر کار، توي دانشگاه..
خلاصه همه جا آدما با حال و هواي متفاوت..
اما ديدم جالبتر اينه که حس و حال متفاوتيه که چند وقتيه باش درگيرم ...
هر روز يه حاليم! متفاوت از ديروز ...
اما حس و حال امشبم رو اصلا دوست ندارم و هر از چندي بش مبتلا ميشم ! يه جور بي حس شدن و لمس شدن روحي...
ساقي دعام کن ...
نگرانم از تموم شدم امسال (هر چند که شلوغي اسفند امسال هم نفسم رو بريده و باعث ميشه يه جورايي لحظه شماري کنم براي تموم شدنش) اما سال نفس گير و سخت و خوبي رو تا الان داشتم اما اگه سال ديگه..
نگرانم...