• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : شرحه شرحه از فراق
  • نظرات : 3 خصوصي ، 38 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 1 نظر

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام ساقي
    نمي دونم منظورت از اون شکلک ناراحت چي بود. اما مي خوام بپرسم تونستي غمم را در تک تک کلماتم ببيني؟
    ساقي قبل سفر به هم ريخته بودم. مي گفتم به همه دعا کنيد بفهمم کجا دارم ميرم. مي گفتم دعا کنيد آدم وار برگردم نه در هيئت انساني. ساقي حالا برگشتم. دلم کارش از شرحه شرحه شدن گذشته. انگاري يه آتش آمده و همه وجودمو سوزونده. با هيچي آروم نميشم. ساقي حسم مي گه گمشده دارم. بعد جالبه که نمي دونم گمشده ام چيه؟ نه؟ قصد کردم برم حرم بانو. گفتم اونجا آروم ميشم. اما اينقدر کلافه و بي قرار و سردرگمم که تو حرم بانو هيچي نفهميدم. اصلا يادم نمياد چي گفتم. گفتم دل شب برم جمکران آروم ميشم. جور شد رفتم بيشتر بي قرار شدم. کارم از هوايي شدن دلم گذشته ساقي.
    وقتي مي خواستم برم سفر از بعضي ها خيلي دلخور بودم. حتي گاهي فکر مي کردم ميرم حرم عباس شکايت اون فرد را به عباس مي کنم. اما به محض نشستن توي اتوبوس واسه حرکت همه چي يادم رفت. دلم پرنده شد و پر زود و رفت. توي حرم عباس حتي آرزوهام و خواسته هام هم يادم نيامد. فقط دوتا دعا کردم ظهور آقا و سلامتي رهبر. هر جا مي رفتم همين بودها. دروغ نگفته باشم تنها دعايي که واسه خودم مي کردم اين بود مي خوام عاشق بشم. آدم بشم. منو عاشق خودتون کنيد و خدا. همين. ساقي ساقي ساقي ... امروز بي تاب بي تابم. با هيچي آروم نميشم. دلم مي خواد پرنده مي شدم پر مي کشيدم و مي رفتم... ساقي بي تابم. بي تاب
    پاسخ

    سلام بانو... :(( آره ديدم... ديدم و حس كردم... ميفهمم چي ميگي بانو... ميدوني درد منو چي التيام بخشيد؟ امام رضا! 40 روز داشتم ميسوختم و آتيش ميگرفتم... بعد رفتم پيشش آروم شدم برگشتم... خوش به حالت بانو... دستت خيلي بازتره نسبت به من:(