• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : بي خوابي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 26 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 7 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    حالا من اين روزها هي نشستم به مرور که حيف چه زود گذشت. مثل يک خواب بود. مثل يک رؤيا . درست يک ماه پيش مثل اورزي را توي حرم با صفاي ااميرالمؤمنين بودم ... دلت هزار تکه مي شود، آتش مي گرفت، آتشش زبانه مي کشيد وقاي توي حرم اميرالمؤمنين روبروي ايوان طلا مداح ها روضه در و ديوار رو مي خواندند. ديگه اختيار از خودت نداشتي و از عمق وجودت فرياد مي زدي ...
    پاسخ

    :(