سلام...
من به لب ندبه ميکردم و او سينه ميزد...من موي کنان ميگشتم و سينه ميزد...من آه ميکشيدم و او سينه ميزد...من...من حسرت ميخوردم و او سينه ميزد...
پ.ن: نزديک به 2 هفتس هيئت نرفتم . کم دلم خون بود که شوما شوريده دل بدترش کردين. فردا شب سنگ از آسمون بياد ميررم.
پ.ن2:خيلي عالي بود....
لبيک يا حسين(ع)