• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : مضيف العباس
  • نظرات : 7 خصوصي ، 48 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    وقتي پستتو خوندم دلم نيومد بدون اينكه حرفي بزنم برم.(البته يه بار نوشتم همش پاك شد!) وقتي مطلبتو خوندم يهو دلم گرفت. وقتي آقا سيدرو ديدي باهم بوديم يادته؟ فكر كنم همون دفه هم بود كه يكي از همسفرا تونسته بود يه غذا از يكي از خادماي حرم بگيره! ياد سه دفه اي كه مهمون امام رضا(ع) بودم افتادم. آخريشم كه...

    ياد اين افتادم كه از هر دري ميخام برم پيش ارباب نميشه:( ياد اس ام اس تو: يك گوشه مي رويم و گريه مي كنيم/ حالا كه كربلاي تو روزي ما نشد

    ياد اينكه كربلا نشد...مكه نشد...دلمو خوش كردم به امام هميشه مهربونم، اگه اينم نشه؟! خدا نكنه

    پاسخ

    اوهوم... نه اون بار نبود كه آقا سيدو ديديم... اون قبل كربلام بود كه غذا گرفتن... كربلا همينه... بايد بسوزي تا رات بدن:(