يا رازق البکاء علي الحسين عليه السلام...
اى عمه بيا تا كه غريبانه بگرييمدور از وطن و خانه ، به ويرانه بگرييم
پژمرده گل روى تو از تابش خورشيددر سايه نشينيم و به جانانه بگرييم
لبريز شد اى عمه دگر كاسه صبرمبر حال تو و اين دل ويرانه بگرييم
نوميد ز ديدار پدر گشته دل منبنشين به كنارم ، پريشانه بگرييم
گرديم چون پروانه به گرد سر معشوقچون شمع در اين گوشه كاشانه بگرييم
اين عقده مرا مى كشد اى عمه كه بايدپيش نظر مردم بيگانه بگرييم
شيرين تر از اين شوري نديدههههههههههههه ام نديده امممممممم