وبلاگ :
نجواي شبانه
يادداشت :
قدري تأمل...
نظرات :
16
خصوصي ،
38
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بهار انتظار
گفتــ ے وفادار
بہ اندازه انگشتان يک دست ميداشتــ ے
از در صلح با معاويه در نمي آمدے
چہ زخم ها داشتـــ ه اے
از تيغ دشمنان
طعنہ ياران دست بہ سفره
تا سبوے آبــ ے کہ همسرت
براے رفع عطــــ ــــش
با زهر هلاهل در گلويت جارے ساخت
آنگاه کہ بر دوش ها ميرفتـــ ے
کسي بہ چشم هاے حسين
نگاه کرد يا نہ
اشک هايش را ديد يا نہ
نمي دانم
-----------------------------------------
مظلوميت.ن: مــــ ـــادر...غروباے مدينــ ه دلگيره...
حسن با غصــ ه ے تو مي ميره...
غلاف شمشيرش رو مي بينـــ ه...