سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( یکشنبه 90/10/11 :: ساعت 4:18 عصر)


- ساکن یه شهر دیگه بود و به یه کتابی نیاز فوری داشت، به من گفت که براش پیدا کنم و پست کنم... منم همین کار رو کردم... ولی متاسفانه هیچ وقت در طی این اتفاقات حرفی از پولش نزد! پیش خودش فکر نکرد ممکنه من به حد قیمت اون کتاب و پستش پول نداشته باشم! از پول توی جیبیم گذاشتم و گفتم بعدش میاد سر جاش دیگه... اما هنوز که هنوزه بعد شاید یک سال خبری نشده و هیچ حرفی حتی از روی تعارف ازش نزده!!

- با هم رفته بودیم مسافرت... لباس کم آورده بود و من لباس اضافه داشتم! بهش دادم تنش کرد و آخر سفر گفت توی تهران بهت برش میگردونم... شاید به خاطر اینکه می خواست بشوره و تمیز برگردونه! منم دیدم اصرار داره چیزی نگفتم و گفتم اصن قابلتو نداره... و هنوز که هنوزه بر نگردونده!

و ...


ازین دست مثال ها توی زندگی هامون زیاد دیدیم... (ممکنه الان بگید چه آدم خسیسی هستی! شایدم باشم... ولی من که گذشتم از چیزهایی که از دستم سر همین مثال ها رفته و دلم نمیخواد اون دنیا کسی به خاطر من معطل باشه...) این مثال ها رو گفتم تا اول خودم بعد هم اونایی که میخونن بیشتر دقت کنیم تا نشیم انجام دهنده ی این  مثال ها... تا حواسمون به اطرافیانمون و داشته هاشون بیشتر باشه و به این فکر کنیم که ممکنه برنامه هاشون رو  سر ندونم کاری ها و بی خیالی هامون بریزیم به هم! یا خیلی سریع به قول معروف دختر خاله یا پسر خاله نشیم!


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...






سفارش تبلیغ
صبا ویژن