کاري نکن تا دلم از زندگي سير بشه
عاشق ديوونه سر اين آرزو پير بشه
آه شب و نيمه شب ناله شبگير بشه
عشق تو برام يه روز کم کم نفس گير بشه
لب روي لب گذاشتن و دم نزدن تا به کي
سوختن و شعله به عالم نزدنم تا به کي؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام ساقي ...
دل منم گاهي سر به هوا ميشه ... ولي فقط گاهي ... دستش رو که رها ميکنم ... دستاوردش ميشه نوشته هاي يه وبلاگ... با خودم ميگم بزار حداقل اونجا بنويسه ... و جاي ديگه دم نزنه از دل تنگي هاش!
شاد و پر انرژي باشي...
خوش به حالت... دل خوبي داري!!!
دل من چموشي ميکنه!
حاليش نيست که آخر داغون ميشه...بچه حرف گوش نکنيه!
سلام...
بيچاره دلت... انقدر سرکوبش نکن... گناه داره... اگه اين کارو کني مثل من از اين مريضي هاي لاالاج ميگري هاي... از اينا که ميزنه به سرت چرت و پرت ميگي و مي نويسي... خلاصه از من به تو نصيحت...:(
سلام
ماكه نفهميديم آخر چي شد؟ چرا نبايد دل آدم واسه اين مكاناي خوب يا حتي آدماي خوب كه يادشون آدمو ياد خدا ميندازه تنگ شه؟!!!
چه دل تو دل شده توي اين کامنتدوني !
بشکن بشکنه !