سلام .خداخيرتون بده.دوباره دل مارو بي قرار جهادي کردين.به روزاي زندگيم که نگاه مي کنم مي بينم انگار فقط توي جهادي وسفراي زيارتي زنده بودم وباقي ايام ...التماس دعاي فرج.ياعلي مدد
بيربط بودنش به اين خاطر که يه مقدار شبيه خاطره نوشتهاي کودکانه شده.. شبيه "و اين بود انشاي من" و اينها.. منظور اين که واصل بين فواصل وجود نداره نسبتا.. از يک موضع و موضوع پريديد روي موضوع بعدي..
تابلوييش به :و ما ادراک ما تي رحمت (تيراحمد) بود..
سلطان= نخل= اميرالمومنين= سيدالشهدا(نخل بي سر) و...
سلام بر ساقي رضوان عزيز!
من اعتراف مي کنم که همين پريشب تازه فهميدم که شما دقيقا کي هستي!!!:دي
يعني همش تو فکر بودم شما چه دوست "مجازي"هستي که همه فک و فاميل ما رو ميشناسي؟!؟و بعد طي حرف هاي مادر شما رو کشف کردم!
در ضمن ما همديگه رو ديدم فکر کنم!من يه چيزايي يادمه!فکر کنم برا مراسم هفتم عمو بود.طبقه ي بالا خانم ها بودن.يادمه شما داشتي بايکي از خاله هام که منم کنارش بودم صحبت مي کردي:ديييي
شما دقيقا يادتون نمياد؟!؟دي
بعدش يه سوالي:دي شما چن وقته ازدواج کردين؟!؟به مامانم که گفتم گفتن يه سالي ميشه!:دي ولي آخه پست هاش رو انگار جديدا نوشته بوديد!
وااااااااي من عاشق اردوهاي جهاديم!امسال کلي وعده وعيد دادن که مي بريموتون ولي همش الکي بود!:(
يکم سخته!بالاخره اونا يه رسم و رسوماتي دارن که ما شايد بدمون بياد:دي مي ارزه به ثوابش ولي:)
اعع پس توهم وانت سواري کردي بالاخره ....
يادم باشه خونمون اومدي شربت بدمت :دي