• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : نجوايي متفاوت از مذنب مستغفر!
  • نظرات : 9 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بسم الله

    سلام

    قاصد آمد گفتمش : آن ماه سيمين بر چه گفت ؟
    گفت : با هجرم بسازد گفتمش : ديگر چه گفت ؟
    گفت : ديگر پا ز حد خويش نگذارد برون
    گفتمش : جمع است از پا خاطرم ، از سر چه گفت ؟
    گفت : سر را بايدش از خاک ره کمتر شمرد
    گفتمش : کمتر شمردم ، زين تن لاغر چه گفت ؟
    گفت : جسم لاغرش را از تعب خواهيم سوخت
    گفتمش : من سوختم ، در باب خاکستر چه گفت ؟
    گفت : خاکستر چو گردد خواهمش بر باد داد
    گفتمش : بر باد رفتم ، در صف محشر چه گفت ؟
    گفت : در محشر به يک دم زنده اش خواهيم کرد
    گفتمش : من زنده گرديدم ز خير و شر چه گفت ؟
    گفت : خير و شر نباشد عاشقان را در ميان
    گفتمش : اين است احسان ، از لب کوثر چه گفت ؟
    گفت : با ما بر لب کوثر نشيند عاقبت
    گفتمش : چون عاقبت اين است زين خوش تر چه گفت ؟
    گفت : ديگر نگذرد در خاطرم ياد "عظيم"
    گفتمش : ديگر بگو ، گفتا : مگو ديگر چه گفت
    عظيم نيشابوري
    ياحق