بنام خدا
کاروان مي رسد از راه، ولي آه
چه دلگير چه دلتنگ چه بي تاب
دل سنگ شده آب ، از اين نالهي جانکاه
کاروان مي رسد از راه ، ولي آه
نه صبري نه شکيبي
نه مرهم نه طبيبي
عجب حال غريبي
ندارند به جز ماتم و اندوه حبيبي
ندارند به جز خاطر مجروح نصيبي
فقط مي وزد از تربت محبوب
همان نفحهي سيبي
که کشانده ست دل اهل حرم را.
شاعر : يوسف رحيمي
زيارت قبول خواهر
ما همچنان ملتمس دعاييما. شديييييييييد