واي مردم از خنده
اصن هي اومدم قيافه ز.ن رو تصور كنماااا
واقعا برا منم جاي تعجب داشت منطقي برخورد كنه
هفته ي پيش مثه اين موقع کجا بودي؟
توام اشک ما رو درمياري با اين پستات:(
سلام عليکن
نگو که دوباره عذاب وجدان گرفتم.آخه زهرا سبزه هارو شب داد به من که بالا خوابيده بودم.گفت بذار يه جائي که خراب نشن.منم گذاشتم رو چمدونا.
صبح که بلند شديم اينقدر حواسم جمع تفأل نوشتن و خوش خط شدنشون اونم با تکون تکوناي قطار بود که پاک يادم رفت بهشون سر بزنم:)
راستي 0912...52ديشب من بودم ديگه،با خط خواهرم بهت پياميدم.
حالا رفتي؟من که حتي نتونستم لب از لب بگشايم،چون لب گشودن همانا و فيليپيني همانا:)
واي از دست توووووووو ....
عجب حادثه خفني بود :d
الان که دارم فک ميکنم نظرم عوض شد ..کاش همراهتو نبودم !