سلام عليکن
نگو که دوباره عذاب وجدان گرفتم.آخه زهرا سبزه هارو شب داد به من که بالا خوابيده بودم.گفت بذار يه جائي که خراب نشن.منم گذاشتم رو چمدونا.
صبح که بلند شديم اينقدر حواسم جمع تفأل نوشتن و خوش خط شدنشون اونم با تکون تکوناي قطار بود که پاک يادم رفت بهشون سر بزنم:)
راستي 0912...52ديشب من بودم ديگه،با خط خواهرم بهت پياميدم.
حالا رفتي؟من که حتي نتونستم لب از لب بگشايم،چون لب گشودن همانا و فيليپيني همانا:)