• وبلاگ : نجواي شبانه
  • يادداشت : چادر نمازم...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 43 عمومي
  • پارسي يار : 5 علاقه ، 17 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مسافرآدينه 

    دو سال پيش همچين شبي آخرين شبي بود که مدينه بودم...

    شب مبعث بود و شب وداع از مدينه...

    آخراي شب بود...

    همه چي رو بيخيال شدم و موندم حرم...

    روبروي گنبد خضراء نشستم و زانوهامو بغل کردم و يه مداحي گذاشتم...

    شبِ تاره جدايي... هواي گريه...

    اشک بود و اشک بود و اشک...

    سخت بود جدا شدن از کسي که اومده بودي تو پناهش...

    سخت بود وداع با بي بي...



    دقيقا اين روزها براي منم تکرار شده و امشب دلتنگشم و ناخوداگاه هم به شدت دلتنگ نجف........

    پاسخ

    ووووووووووووووووواي عجب تفاهمي!!