فقط چشم نيست که مي بارد،دست نيست که بر سينه پرسوز فرود مي آيد،قلب ها هم در اضطرابند.زمين به خود مي پيچد و آفتاب،صورت خود را به غبار ماتم مي خراشد.اينجا همه عزاداران به سنت هرساله سياهپوش و بي قرار صدايت مي زنند.زنجيرها آشوب مي کنند و سنج ها و طبل ها در خروش اند.
سلام آقا!در کربلا بر تو و خاندانت چه گذشت؟چه کسي گلوي اصغر شيرخوارت را با زهر تير آب داد؟عباس دلاورت آيا از ميدان آب آورد؟آيا حبيب،زهير و عون هنوز هم به نداي"هل من ناصر ينصرني"تو پاسخ مي دهند؟.....
اي تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتي
گويا غريب بودي و مادر نداشتي
" اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ"