ساقی رضوان ( سه شنبه 87/9/5 :: ساعت 3:32 عصر)
خدایا! کدام چشم امیدواری را تو گریان تحمل کرده ای؟! ریزش کدام اشک امید آغشته ای را تو تاب آورده ای ؟! مگر من به غیر تو می شناسم؟! مگر دل به معشوق دیگری داده ام؟! مگر پیشانی بر خاک دیگری سائیده ام؟! که امید به غیر تو داشته باشم؟! چگونه از تو بگریزم که تو مرا در بر گرفته ای؟! ای آنکه اشک را قبل از اینکه بر زمین بریزد به دامن میگیری! ثبت قلبی علی دینک...
پ.ن : خدا جوووووووووووووووووووووون امروز عجب تحویلی گرفتی.... اشکام نا خودآگاه باریدن گرفته بود... خدا جوووووووون شکر کدام نعمتتو به جا بیارم....برا کدوم لطفت نماز شکر بخونم؟!......خدایا از یادم نبر که همیشه شکر گذارت باشم..... پ.ن : خب تو که میدونستی یه کلام میگفتی انقدر اشکامو نمیدیدی....تو با اون دوستات!....خوشت اومده بودا....همیشه...تا ابد مدیونتم....میدونستی؟! امروز اگه پیشت نیومده بودم دق میکردم....آخرشم که مسجد الجواد.....یا امام رضا..... پ.ن : مهدیم....میدونم که خودت خواستی که دیشب اون کتابو از کمدم بیارم بیرون و امروز که این همه.......بخونمش....اگه تو نگاهم نکنی فنا میشم!!!.....هوامو داشته باش تا ظهورت....!انفجار می خوام ازت.....از همونا که روبروی کعبه.....واااااااااای مهدی جان ینی دوباره.....! پ.ن : برای فهمیدن حرفام زیاد فکر نکنید(کنجکاوی!)....وقتش که برسه از همه چی مطلع میشید!!!دعام کنید....یا علی...
|