سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( دوشنبه 90/3/30 :: ساعت 8:21 عصر)


پیامکی از آسمان

خواهر عزیزم

از بهشت و از کنار تمامی دوستان شهیدم، تولدت را تبریک میگویم.

برادرت سید محمد علی جهان آرا

 


پ.ن: فکرشو نمیکنی همچین پیامکی برات بیاد و بشه بهترین کادوی تولد عمرت! و عاشق تر از همیشه بری پیشش...

پ.ن: فکرشو نمیکنی وقتی صفحه گوگل رو باز میکنی لوگوشو به مناسبت تولدت عوض کرده باشه!

پ.ن: فکرشو نمیکنی شب تولدت خواب ببینی مهمون یه آدم آسمونی شدی و کنارشی...

پ.ن: و خیلی فکرشو نمیکنی های تلخ و شیرین دیگه!!


التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...




ساقی رضوان ( یکشنبه 90/1/21 :: ساعت 11:30 صبح)


ببخش دیروز نشد خیلی کنارت بمونم...

چون فقط برای سید اومده بودم گلزار...

نمیدونم چرا 5 شنبه بدون اینکه بخوام نرفتم پیشش...

وقتی یادم اومد سالگردش بود و نرفتم پیشش یه جوری شدم...

حس بدی بود...

تا اینکه دیروز یهو خدا همه چی رو جور کرد...

یه مهمونی ِ خصوصی...

اونم زیر بارون...


پ.ن: تصمیمم رو گرفتم... میخوام برم... (مراجعه شود به پ.ن چند پست قبل)

پ.ن: این روزها خیلی خیلی دعا کنید ساقی رو!


التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( یکشنبه 89/12/15 :: ساعت 9:56 عصر)


عزیز ِ دل! 23 اُمین سالگرد عروجت مبـــــــــــــــــــــــــــــارک

هم عروج خودت هم عروج هم ردیف هات!

هر چند خیلی جاتون خالیه توی این زمونه...

ممنون که خواستی...

بیشتر از همیشه چسبید سلام به ارباب...


پ.ن: امیدوارم حلال کنه اون شهید، عملی بس قبیح و شرورانه ی ما رو!

پ.ن: خدایا شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت...

پ.ن:‌ سنا جان ممنون که اومدی :)

پ.ن: تقدیم به کسانی که خواهان شوکولات بودند!!:دی

 التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( جمعه 89/12/13 :: ساعت 1:46 عصر)


در پس هر بی نشانی نام هاست *** زینت تاریخ ما گمنام هاست


23 اُمین سالگرد شهادتت نزدیکه...

خوشحالم وقتایی که دستم از عمو دوره و نمیتونم برم پیشش، تو هستی...

هستی و میام پیش تو...

میام پیش تو و ...

منتظر یک شنبه ام که بیاد و ...

منتظرم یار همیشگی ِ من!


پ.ن: خانومایی که میخان 1شنبه باشن توی مراسم سالگردش، خبر بدن! البته مراسمی نیست! به صرف شوکولات!!!:دی


التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( پنج شنبه 89/11/7 :: ساعت 6:48 عصر)


شهید گمنام

چه شیرین بود لمس پرچم روی گنبد ارباب کنار تو...

چه شیرین بود اشک چشمام رو با پرچمش یکی کردن!

من که جا موندم از قافله...

همین قدر هم...

تا ابد مدیونتم...


پ.ن: ای فارس الحجاز ببر ما را به کربلا...


التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( پنج شنبه 89/10/16 :: ساعت 7:1 عصر)


بهایی ندارم برای بهشت رفتن...

اما تا دلت بخاد بهای جهنم توی نامه عملم دیده میشه...

حالا با این اوصاف ...

...

پ.ن: یادت نبود انگار این شرط را نبازی...دل را گرفتی از من، یادم تو را فراموش!

التماس دعای فرج... یا علی...




ساقی رضوان ( پنج شنبه 89/8/20 :: ساعت 7:39 عصر)


همیشه برام مث یه روشنایی هستی...

همیشه مدیون مهربونیاتم...

همیشه وقتای دل تنگی...

خودت که میدونی چقد...

سخته گذر این روزا برام...

خیلی سخت...

یادم می آد که این روزا چه ذوق و التهابی داشتم...

فراموش نکن همراهِ چند ساله ت رو...

راستی ببخش!

 

پ.ن: عرفه داره میاد...چه تفاوت بزرگی داره عرفه ی امسال و دو سال گذشته...:(

پ.ن: ارباب مددی...

التماس دعای فرج...یا علی...

 




ساقی رضوان ( چهارشنبه 89/7/14 :: ساعت 9:15 عصر)

 

 

سه روزه که دوستات رفتن خونه ی ابدیشون...

سه روزه که نزدیک تر از گمنامای دیگه به مقتداشونن...

خوشحالم که توی دانشگاهی دفن شدن که نزدیک تو و دوستات و امام هستن...

خوشحالم که...

نمی دونم براشون امروز ختم گرفته بودن یا نه...

خدا میدونه مادرشون کی بود

خدا میدونه خواهرشون کی بود

خدا میدونه همسرشون کی بود

خدا میدونه دخترشون کی بود

اما اگه میدونستن جگر گوشه شون پیدا شده...

فکرشم نمیتونم کنم!

خودت چی؟ مادر داری؟!:(

 

التماس دعای فرج... یا علی...

 




ساقی رضوان ( پنج شنبه 89/7/1 :: ساعت 5:27 عصر)

 

 

حس تلخی که از شب قدر مونده بود امروز تبدیل به شیرینی شد

با دیدن عاشقانی که به هوای غبار روبیه مزارتون اومده بودن

با بوی گل و گلابی که هنوز هم به مشامم میرسه

با...

 

خوش به حال شهدا که زمین دفتر نقاشی آنها شده است...

می توانند هزاران دریا داخل دفترشان رسم کنند...

 

بعدا نوشت: اینم منبع دو خط بالا!!!!!

 

 

التماس دعای فرج...یا علی...




ساقی رضوان ( چهارشنبه 89/6/10 :: ساعت 12:18 عصر)

 

 

دلم خونه!

دیشب که سر افطار گفت بیایم پیشت...

داشتم بال در میاوردم...

همش به این فک میکردم که چه شب رویایی ای میشه کنار تو و دوستات

دل تو دلم نبود که شب قدرمو کنار تو احیاء میگیرم...

اومدیم! اما کاش نمی اومدیم و دلم خون نمیشد

کنار تو که نمیشد بود

رفتیم قطعه 44!

اولش خوب بود

مناجات امیرالمومنین و جمعیت خیلی نبود

اما با گذشت زمان

هم جمعیت بیشتر میشد هم برنامه هاشون غیر مفیدتر!!!

دلم خونه از مردمی که شب قدر رو با سیزده به در اشتباه گرفتن

دلم خونه از مردمی که حرمت خون شهدا که هیچی حرمت شب شهادت مولامون رو نگه نداشتن

دلم خونه از بد حجابایی که حواسشون نبود کجا دارن قدم میزارن و با هر قدمشون دل یه جوون رو دارن می لرزونن!

دلم خونه از مردمی که گلزار شهداء رو با پارک اشتباه گرفته بودن

دلم خونه از مردمی که سال تا سال پاشونو اونجا نمیذارن و توی شب به اون مهمی فقط خنده ها و شادیاشونو آورده بودن اونجا

به عمرم این همه گلزار شهداء رفتم جمعیتی به اون فجیعی ندیدم!

توی پارکینگش و خیابونای بین حرم امام و گلزار، کیپ تا کیپ ماشین و سر قبر شهدای گمنام کیپ تر آدم! محرم و نامحرم!

دیگه جای موندن نبود...

دیگه طاقتمون طاق شده بود...

داشتم منفجر میشدم ازین همه بی حرمتی و بی احترامی

تقصیر مسئولای اونجام بود!

وقتی تا ساعت 1 دعای جوشن رو شروع نکنن!!! مردم کار دیگه ای ندارن!!!

با دلِ خون رفتم از پیشت...

برای اولین بار فرار کردم از گلزار!

همیشه از شهر فرار میکردم می اومدم اونجا پیشت و آروم می شدم

اما اینبار آرامش رو نتونستم اونجا به دست بیارم...

چه شب رویایی ای بود برام واقعا!

شرمنده تون که بودم...شرمنده تر شدم....

دلم خونــــــــــــــــــــــه....خدا به کی بگم؟!

 

شهداء شرمنده ایم

 

پ.ن: خواستم امیر خطابت کنم ولی دیدم امیر که این همه تنها نیست...

پ.ن: امیدوارم فردا شب توی جمکران این دلِ خونم آروم شه...دعا کنید براش!

پ.ن: میدونم بازم باید حتما گفت دلت پاک باشه!!!!!!!!!!

پ.ن: ضیافت نماز شب دسته جمعی

 

 

التماس دعای فرج...یا علی...

 




<      1   2   3      >


سفارش تبلیغ
صبا ویژن