![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 85/1/16 :: ساعت 4:28 عصر)
دلم برای خدا تنگ شده است . شاید کسی تا بحال این جمله را بکار نبرده باشد ولی نمی دانم چرا امشب اینقدر هوس کرده ام با خدایم تنها سخن گویم . همانند سخنهای بین دو انسان عاطفی که بعد از مدتها به هم رسیده اند . دلم می خواهد قربان صدقه خدا بروم . به خدا بگویم واقعاٌ از ته دل دوستت دارم . دلت از من گرفته است ؟ میدانم ! و آهی از ته دل بکشم و به احترام عزیز، آن را آهسته بیرون دهم و آه به احترام ، بریده بریده و آهسته بیرون بیاید و باز به نظاره بنشینم . چیزی نمی بینم . هیچ چیز . ولی تمام وجودم از دلم گرفته تا سلولهای چشمم احساس می کنند در مقابلش نشسته ام و به همین خاطر همه نظاره گر اویند. آه راستی عزیز یادم رفت سلام ، اجازه بدهید می خواهم سؤالی کنم . ببخشید ولی می پرسم حالت خوب است؟ و دلم از روی عشق زار زار می نالد .
و امشب آغاز سفری است زیبا... ***اللهم عجل لولیک الفرج*** التماس دعا... یا علی...
|