ساقی رضوان ( جمعه 89/6/12 :: ساعت 7:36 عصر)
شش سال است که به عشق شما شب قدری را در مسجد جمکران میگذرانم شش سال است که بهترین های عمرم رقم خورده شش سال است که... اما دیشب فرقی دگر داشت بارانی که نم نم بارید! دلانی که سوخته بود دستانی که می لرزید و مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ
کاش باز هم تکرار شود این شبهای قدر در مسجدی که به یقین حضورت را در آنجا حس کرده ام... اما نه... کاش با وجود خودت باشد... دریاب دلی را که تمنای حضور است... العجل مولا...
پ.ن: پرچم گنبد امام رضا(ع) را در بغل گرفته به چه شدت! و صلوات خاصه اش را میخواند...خوش به حالش... پ.ن: ضیافتی دیگر
التماس دعای فرج....یا علی...
|