![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 85/5/25 :: ساعت 10:14 صبح)
در حسرت تیمارت هستم که دستی شود بر سرم و چشمی که گرمای محبتی در دلم بکارد و در حسرت شکستنم . شکستن بغضی که این گونه در گلو سنگینی میکند ... می گویند همسایه ای ، نزدیکی . آنقدر نزدیک که هیچ گاه سایه ات از سرم جدا نمی شود . میگویند که عاشقی و شیدا ، و عاشق و شیدا می خواهی و خاک را آنقدر با زلال لطفت ارزش میدهی که همرازت شود . می گویند مهربانی ، آنقدر که مهربانی مادر ، در پیش مهر تو هیچ است ، بلکه کمتر از هیچ و من در حسرتم . در حسرت یک جام ، راز و نیاز و یک کام سیر ، اشک ... ای نزدیکترین همسایه ! در حسرت آنم که خود را در اقیانوس بی کران آغوشت رها کنم ... در حسرتم ، عاشق ، که واژه ی عشق را بفهمم و شیدائی را به پرواز درآیم . اما چه کنم که نمی توانم ... بی بال و پرم و قفس همچنان سنگین و پابرجا ... شرمسارم ، شرمسار عصیان و کشتن انسانیت در قفس حیوانیت ، شرمسارم . شرمسارم و فریادی و ناله ای در من نمی خروشد . بغضی و ضجّه ای در من نمی شکند . می دانی ! من با دلهره ای جانکاه تو را میخوانم . تو را که مهرت بر خشمت سایه افکنده و رحمتت بر غضبت پیشی گرفته ... تو را می خوانم ، ای نزدیکترین همسایه که تنهایم ، غریبم ... تو را که با آشناییت غربتی نیست و در همنشینی ات تنهایی . در حسرت تیمارت هستم که دستی شود بر سرم ...
پ.ن : پیروزی افتخارآمیز دلاور مردان حزب الله را به آقا امام زمان (عج) و تمام مسلمانان جهان تبریک می گم...
التماس دعا... یا علی...
|