ساقی رضوان ( شنبه 85/7/1 :: ساعت 3:56 عصر)


 


بهار آمد...رمضان آمد...اما تو نیامدی... وقتی بهار با سپیدی شکوفه هایش از دریچه چشمانم سرک میکشد ، موج اشکی فرو خفته از درون سینه تنگم به دیواره دل می کوبد و تو را جویا می جوید . بهار زیباست... لطیف و دوست داشتنیست اما بی تو ای زیباترین ، ای لطیف ترین ، ای بهار جان و ای طراوت بهار ، هیچ زیبایی دلم را بر نمی انگیزد ، که دل در فراق تو سوخته دارم و نگاه در راه تو خیره...

ای بهاری ترین فصل ها ، ای سبز ترین بهاران ، دور از نگاه مهربان تو ، و دور از عنایت رحیمانه تو و دور از سر انگشت لطف تو خزانم و سرد... خشکم و عطشناک... فراق تو برف سفید کهولت بر چهره ام می نشاند... بیا که با تو بهاری شویم ، بروئیم و بیدار شویم که روییدن تنها به زلال عشق تو معنا می یابد و باقی روئیدنی ها ماندن است و پوسیدن...

ماه را ببین که مبهوت روی تو مانده و خورشید را که چگونه هر صبح به عشق دیدارت سر بر می آورد...

سلام بر تو ای فخر آفرینش ، ای نگین خوش نگار خلقت ، ای مهدی (عج) ، چه شیرین است نام تو... ای عزیز ! چشم هایی که به راه تو مانده ، سالهایی را با اشک می گذرانند تا پاکیزه و شفاف بمانند برای دیدار روی تو... و دلها لحظه ای دست از دعا بر نمی دارند تا خداوند آن طلعت رشید را به آنها بنماید...

ای زیبا تر از هاله های سپید یاس و نسترن...  ای خوشبو تر از همه شکوفه های نرگس... ای لطیف تر از نور بیا که چشم انتظاریم و در انتظار دیدارت شعر انتظار را می سراییم ؛

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را من هم برسم به آرزویی

 

پ.ن : فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به همتون تبریک میگم...امیدوارم بتونیم به نحو احسن از این ماه استفاده کنیم... دعا یادتون نره

 

التماس دعا... یا علی...