ساقی رضوان ( شنبه 90/2/17 :: ساعت 6:53 عصر)
فدای دلت بانو که از امشب درد بی مادری را به دوش میکشی... هنوز درد دوریِ پدر بزرگت التیام نیافته بود که... دختری پنج ساله بودی... پنج سال برای یک دختر، سن زیادی نیست تا مادرش را جلوی چشمانش پر پر کنند... سن زیادی نیست تا دو داغ را به فاصله ی سه ماه تحمل کند... سن زیادی نیست تا بشود پرستار مادرش! سن زیادی نیست تا بشود صاحبِ مجلسِ ختمِ مادرش! سن زیادی نیست تا تسلیت دیگران را به جان بخرد! سن زیادی نیست تا... هر طور حساب میکنم سن زیادی نیست بانو! نیست نیست نیست! تازه اول راهی بانو! صبر کن! درد ها در راه هستند و یکی یکی از راه می رسند... خدا صبری بی مثال داده به تو ای اسوه ی صبر برای عالم...
این خانوم با اینکه سن و سالی ازشون گذشته بود اما توی کل مسیر تشییع که مسیر کمی هم نبود جلوتر از همه بود! حتی از شهیدا... نمیدونم مادر شهید بودن یا نه... اما...
|