ساقی رضوان ( جمعه 90/9/25 :: ساعت 4:26 عصر)
یه ساله ذهنم مشغوله که مگه میشه جواب ندی؟ یه واسطه فرستادم اما بازم جوابی نشنیدم چقدر شاکی بودم ازت... غافل ازینکه... دیروز بعد این همه درگیری فهمیدم کار ِ خودت بوده... وقتی اسمت رو بالای سرش دیدم... وقتی چشمم به تاریخ خورد که دقیقا همون روزی بود که... با زبون بی زبونی بهم گفت خجالت بکش.. منم از خجالت دیگه نتونستم بمونم کنارش چقدر دیر فهمیدم... چقدر...
|