ساقی رضوان ( سه شنبه 91/1/15 :: ساعت 10:43 صبح)
توی این ظرفای غذا که بچه ها بهش میگفتن یقلبی(یغلبی؟!) کلا 3 بار قسمت شد و توشون غذا خوردم دفعه ی اول ماکارونی بود و سرد شانس آوردیم که سرتیم(آقا) غذاهارو گذاشته بوده توی یخچال چون فقط روستای ما غذاهامون سالم مونده بود همه روستاها بلا استثناء غذاهاشون خراب شده بود ظاهرا جای گرم گذاشته بودن و ... دفعه ی دوم قیمه بود گفتیم این بار بدیم اهالی برامون داغش کنن فردِ مذکور چون روش بیشتر از ما بود انداختیمش جلو اون بنده خدایی که داغ کرده بود اومد دیدیم یه قابلمه ی بزرگ دستشه توش آب بود و سه تا ظرف غذا توش غوطه ور فردِ مذکور گفته بود مث کنسرو داغش کنن!! چند تا لقمه خوردیم که یهو ط.ع دید ته غذاش یه کم آب هست منم نیگا کردم دیدم بعله یه عاااااااالمه آب داره ته غذام غذا نبود که شده بود آش! اما ظرف غذای فردِ مذکور چون فرق داشت و درش محکم تر بود هیچ آبی نداشت! برنج که برمیداشتم آبش رو میگرفتم و میخوردم! شاهکاریه این بچه برا خودش :ا دفعه ی سوم عدس پلو بود و شبیه آدمیزاد خورده شد:دی |