ساقی رضوان ( پنج شنبه 91/3/11 :: ساعت 7:43 عصر)
... اسمش را گذاشته اند "رمان" اما معتقدم "تلنگر" بهترین اسمی است که می توان رویش گذاشت. کمی دیرتر از فصل زمستان شروع می شود و ادعاهای منتظرانِ آقا را به تصویر می کشد. افرادی که به ظاهر و به اعتقاد خود و بقیه، منتظر واقعی هستند. در فصل پاییز، منتظرانِ مدعی را محک می زند و تک تک شان را در موقعیتی قرار می دهد که همین الان آقا قرار است ظهور کند و آن ها بهانه تراشی می کنند و بهشان ثابت می شود که فقط لقلقه ی زبانشان است که "آقا بیا". در فصل تابستان، خواننده را به عمقِ اعمالش می برد تا فقط یک عملِ "خالص" پیدا کند... فصل بهار، با چشمانت بازی می کند و اشکت را در می آورد... منتظران واقعی را نشانت می دهد. علامه مجلسی، علامه حلی و کربلایی محمد قفل ساز. ماجرای کربلایی محمد از همه بیشتر دلت را حال می آورد همان طور که مشغول اشک ریختنی... کربلایی محمد، ماجرای حضور آقا در مغازه ی نقلی و محقرش را با زبان ساده و دل نشینَ ش شرح می دهد و می گوید: ... یکی از کرامت های آقا -قربونشون برم- اینه که چای خوردن با بنده های حقیر و کوچولو رو ازشون مضایقه نمیکنن... یا جای دیگر می گوید: لطف و مهربونی آقا یه جوریه که در مورد آرزوهای معنوی نمیذارن آدم حسرت به دل بمونه... خودشون هم که هیچ شب جمعه ای، زیارت جدّ مظلومشون، حضرت اباعبدالله رو از دست نمیدن. تار می بینی و شرمنده ای، در عین حال بالیدی به آقای به این مهربانی و قند در دلت آب شده... |